۱۳۹۶ اسفند ۶, یکشنبه

نامه احمدی نژاد

نامه محمود احمدی نژاد که حاوی ایرادهای درستی بود را خواندم و فکر می کنم احمدی نژاد دارد با مفاهیمی بازی می کند که با نگاه کردن به سابقه سخنان ایراد شده توسط وی در طی دوران زمام داریش و جلوسش بر اریکه ریاست جمهوری منافت با حال امروزش دارد و این توفیر آن قدر هست که بیشتر از این ها را در مورد آن جایز نمی دانم که اتلاف وقت است .


احمدی نژاد ایرادهایی را وارد می کند که عمری را با آن ها گذرانده است و دیگرانی نیز مانند او گذرانداند و در حال گذراندن هستند و همه با هم می دانند که امکان تغییر در آن رویه به مانند در آمدن آفتاب از مغرب است اما سوال اساسی این جاست که چرا وقتی طعم خوش قدرت که از زیر زبان خارج می شود ، همه تبدیل به اپوزیسیون می شوند ؟ شاید جواب این باشد : دیده شدن به هر قیمتی . اما مهم این جاست که بدانیم آن قیمت را چه کسانی و کی و چگونه پرداخت کرده اند . بی شک هزینه اپوزیسیون شدن حضرات را مردم در سالهای زمام داری دیگران پرداخت کرده اند و مردم با توجه به رسانه های جمعی و در عصر ارتباطاتی با این شتاب ، نمی توانند فراموش کنند . فراموش کردن را بخوانید : بخشیدن .

در آخر آن چیزی که من را بر آن داشت تا این ها را بنویسم تنها یک نکته بود . با گذشت نزدیک به چهل از سال عمر جمهوری اسلامی و نگاه کردن به سن و سال کسانی که بر اریکه قدرت هنوز می تازند و می تازند ، می توان مفاد مندرج در نامه محمود احمدی نژاد را با توجه به سن و سال او در ردیف مَثَل معروف آرزو بر جوان عیب نیست ، دانست .

۱۳۹۶ اسفند ۲, چهارشنبه

نوشتن برای خواستنِ ندانستن .

مَثَل معروفی است که : پرسیدن عیب نیست ، ندانستن عیب است . من کمی جلوتر می روم و به این می رسم که ندانستن هم بد نیست چرا که دانستن خیلی از چیزها آدم را به درد سر می اندازد . مثل این که یک نفر از اسرار امنیت ملی یک کشور سر در بیاورد به طور ناخواسته . چه می شود . در سیستم هایی مانند امنیت ملی روحی حاکم نیست تا دید را نادید کند . آن جا همه چیز عقل است و آن جا که همه چیز تبدیل می شود به فهم یک موضوع همیشه دو را اگر با دو جمع کنید تبدیل می شود به چهار و به هیچ عنوان امکان ندارد که 3 یا پنج بشود . پس تنها یک چیز می ماند و آن صدور یک حکم است و آن هم مشخص است که چه می شود . مرررررررررررگ .

ذات ندانستن مشتمل بر دو چیز می شود . از جمله نخواستن برای ندانستن . ندانستن برای نخواستن . در هر دو عقل عافیت اندیش حکم رانی می کند که می گوید : زیاد دانایی آدم را تنها می کند و باید به چشد عذاب تنهایی را ، آنکس که ز عصر خود فراتر باشد . در دومی اما کمی اوضاع متفاوت است و بیشتر همان حالت نادانی حکم رانی می کند که می گوید : نمی خواهد چون نمی داند که داشتن چگونه حالتی است و نداشتن چگونه حالتی .

این ها را نوشتم چرا که می خواستم کمی بنویسم و می دانستم که ننوشتن را نمی خواهم و می خواهم که کیبرد این لب تاپ زیر انگشتانم تق تق صداکند و فکرم کمی و تنها کمی کار کند . این خواستن بود برای حالت ندانستن است .

۱۳۹۶ بهمن ۲۹, یکشنبه

بازهم برای نوشتن

بی حوصله ام و این بی حوصلگی کار دستم داده است و نمی توانم بیایم و برای خودم این جا را کیبردی کنم و وقتی نمی توانم دوز تس تس کردن کلیدهای کیبرد زیر انگشتانم کم می شود و حالم را خراب می کند . به همین علت ساده آمدم تا این ها را بنویسم .

شاید به قول سهراب سپهری فقید : هوای حوصله ابری است ..... و این گرفتگی ابر و باد و بارانش همین هاست . همین کلماتی که کیبردی می شود و باعث می شود که امشب و این لحظه احساس کنم کاری کرده ام با این که می دانم این وبلاگ خواننده ایی ندارد و من به سادگی از کنار این موضوع می گذرم برای بودن ، چرا که نوشتن اگر همه بودن نیست ، بخشی از بودن است .

برسد به دست دکتر بیژن عبدالکریمی

با سلام. مناظره شما و آقای زیباکلام را دیدم. حقیقتش این است که من هم به مانند آقای زیبا کلام متوجه منظور شما نمی شوم. در نوشته ایی پیش از ای...