۱۳۹۷ تیر ۶, چهارشنبه

جام جهانی و این روزها

نزدیک به یک ماهی می شود که در این وبلاگ ننوشته ام . به دور از تب و تاب جام جهانی هستم ، گو این که بیشتر فوتبال ها را دیده ام و دنبال می کنم هنوز اما در جو آن اسیر نیستم و این جو به معنای دنبال کردن خط به خط اتفاقات و داشتن حالت های روحی منبعث از فوتبال و بازیکنان آن است .

امشب اما آمدم تا درباره نطق نماینده کاشمر در مجلس بنویسم و سخنان درست او که انگار تنها اوست که کمی تاریخ خوانده است و تاریخ می داند و حوادث را خط به خط دنبال می کند . در حالی که این روزها حاکمیت دارد روز به روز از مردم بیشتر فاصله می گیرد و مردم نیز مقابل مفهوم جمهوری اسلامی و نه تنها مقام های آن ایستاده اند سخنان نماینده کاشمر در مجلس زنگ خطری را به صدا در آورد که یا بسیاری نمی شنوند یا شنیده اند خودشان را به کری زده اند . تکیه بیش از اندازه جمهوری اسلامی بر روسیه و بازی کردن با کارت روسیه اقبال خوشی را نشان نمی دهد و نشانه آن هم هجوم همیشگی تزارها و کمونیست ها به ایران  و چپاول و قتل و غارت ایران و ایرانی است . غرب و سر دیگر آن انگلیس نیز به همین منوال بوده اند اما میزان و شدت و حدت آن به مراتب کمتر بوده است در قتل و غارت . با این حال جمهوری اسلامی بعد از دیدار کیم و ترامپ به آخرین دستاویز خود یعنی روسیه از این پیش بیشتر تکیه خواهد کرد در حالی که تاریخ ثابت کرده است که روس ها تکیه گاهی در خور نیستند .

صاحب این وبلاگ بدون هیچگونه قیاسی و با آگاهی از جای خود و جایگاه دیگری می نویسد : رهبر محترم ایران ، با سلام و احترام ، این روزها صداها را بشنوید . اینها آخرین نفراتی هستند که صحبت می کنند و خواهان تغییراتی مسالمت آمیزند . پایه های حکومت را بر دلهای مردم استوار کنید نه بر زانوان روس و چین که آمریکا در ویتنام در باتلاقی که رفت ، باتلاق طبیعت نبود در باتلاقی بود که دلهای مردمان ویتنام از حمله آمریکا داشتند .

۱۳۹۷ خرداد ۱۶, چهارشنبه

یک توئیت و یک دنیا ترس

توئیت وحشتناک صادق زیبا کلام در خصوص برگشت به زمان احمدی نژاد ، تن من یکی را که بد جور لرزاند . در اوضاع و زمانه آن روزها من نیز چون بسیار دیگری به فکر بهینه کردن پس اندازم و تبدیل آن به طلا و یا دلار بودم . برای این کار به یک طلا فروشی رفتم تا سکه برای خودم و همکارم بخرم . پس از سلام و علیک و شرح ماجرا ، صاحب طلا فروشی گوشی را برداشت و صحبت کرد و گفت انقدر تومان ! بخرم ؟ با کمی تومانینه و فکر کردن من گوشی را گذاشت و گفت : فکرهایت را بکن . دو دقیقه بعد گفتم : می خرم . گوشی را برداشت و باز گفت : انقدر تومان ! بخرم ؟ در گیج و واگیج این بالا و پایین شدن قیمت سکه در عرض دو دقیقه بودم که گفتم : بخرید ، بخرید ..... 

بی ثباتی سکه رایج دوران مدیریت محموداحمدی نژاد و کاسبکاران تحریم ها بود و بازگشت به آن دوران یعنی قطاری که به سمت یک دره می رود . دره ایی بزرگ و خوفناک که در آن جنون تنها در کف خیابان ها حکومت نخواهد کرد و به لایه های بالای حاکمیت نیز تسری پیدا خواهد کرد. چرا ؟ به یک دلیل ساده . شکاف طبقاتی موجود در جامعه حاصل  دوران زمامداری موسوی و هاشمی و ... تا امروز است که این شکاف خود حاصل رانت است . رانتی که حسن روحانی از آن با عنوان خصولتی در چندین سخنرانی یاد کرده است . رانت حاصل از این شکاف منجر به فاصله گرفتن منافع نظام با منافع ملی است و میزان گستردگی این شکاف میزان جنون را نشان خواهد داد که در آن منابع ثروت کم می شود و به مانند کارتون رابین هود ، داروغه به جان مردم ناتینگهام می افتد و متاسفانه رابین هودی در کار نخواهد بود .

۱۳۹۷ خرداد ۱۴, دوشنبه

خروس -خیام-شاملو

روند مکرر روزانه زندگی کردن در این ماه مبارک عجیب به هم میریزد و صبح جایش را به شب و شب به صبح می دهد و این بیدار خوابی کشیدنش در این وسط کار آدم را کمی به هم می ریزد و سوالی که در فیلم مارمولک از آقا رضا مارمولک می پرسند را از خودم می پرسم که حالا که صبح جایش را به شب و شب به صبح داده است اگر نمازی بخوانم نماز شب حساب می شود یا خیر ..... که خروس در حیاط قوقولی قوو می کند و حواسم را از سوال و فیلم به عالم ادبیات و فلسفه می برد و  به یاد رباعی خیام می افتم که می گوید :

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری .

با خودم می گویم بی خبری خودش یک جورهایی خوش خبری است چرا که بهتر از داشتن خبر بد است . گر چه مصرع آخر خبری است و به تو آگاهی می دهد که یک روز دیگر هم گذشت اما با خودم می گویم : اگر نگذشته بود چه می کردم که حالا که گذشته است افسوس رفتنش را بخورم . غیر از رسیدن روزهای پیری است ؟ نه . خب بگذار پیری بیاید تا برود و تمام شود این روزهایی که در آن به دور از عشق صبح را به شب رسانده ام و شب ها را به صبحی که عشقی در آن نبوده است .

نمی دانم . به روایت مارگوت بیگل ، شاعره آلمانی که شعرش با صدا و ترجمه شاملو حسابی شنیدنی است :

از بخت یاری ماست
که آن چیزی که می خواهیم
یا به دست نمی آید یا از دست می گریزد .

و شاید باید شکرگزار این گزیر زوال ناپذیر باشم و در ادامه بازهم از قول مارگوت بیگل با خودم می گویم :

می خواهم آب شوم در گستره افق
آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود ........

هوا روشن می شود و قناری در قفس شروع به خواندن می کند .

۱۳۹۷ خرداد ۱۳, یکشنبه

آهنگ خوزستان محسن چاووشی و پیشنهاد به باران کوثری

دلیل این که ساعت :3:37 دقیقه صبح روز دوشنبه چهارده خراد مشغول نوشتن این خطوط هستم شنیدن آهنگ خوزستان محسن چاووشی در نیمه شبی بود که همه مشغول گریه و زاری و طلب عفو بابت اعمال دیروزهایشان بودند . آهنگی پر از درد و خشم و عتاب آلود از جفای روزگار با ترانه ایی بسیار زیبا و دردمند از حسین صفا که گویای درد این روزهای مردم است . ترانه ایی آن قدر درد آلود که در لابلای خطوط آن اشاره به اختلاس گران و دزدان بیت المال می شود و با این که شاید کسی با خواندن آن بر روی کاغذ آن را ترانه ایی نه چندان بزرگ ببیند اما به دلیل درد آلود بودن آن به درد های امروز و تاریخ زخمی دیروزهای خوزستان می توان از آن به عنوان ترانه ایی نام برد که ماحصل یک خاطره زخمی جمعی است و از یادها نخواهد رفت . 



از این ها بیشتر اما پوستر طراحی شده برای این آهنگ است . ساده و به دور از هرگونه کلیشه و یا مخلوط شدن با مفاهیمی که حواس بیننده را با دیدنش از منظور آهنگ بیرون می کند . بمب هایی که از آسمان می آید ، یک چتر ، یک مرد و یک تفنگ که دسته چتر است و نگهدارنده آدم ها از باران بمبی که بر سرشان می ریزد .

ترانه با شعر زیبای ممد نبودی که  در قالب مداحی در دهه شصت است شروع می شود و بعد به خط اصلی می رسد و شنونده می داند که ترانه از کجای تاریخ می آید و با ادامه آن به امروز آن خطه پا می گذارد . در ادامه ترانه در چند خط بالا نوشتم که با موضوعاتی روبرو می شویم که شاید آوردن آن ها در متن یک ترانه بر روی کاغذ ، ترانه را از آن پیام راستینش به دلیل محاوره ایی بودن به دور کند اما به یک علت ساده زود پذیرفته می شود و آن هم به یک دلیل ساده ، درد مشترک . ترانه سرا در  این جا خوزستان را درد مشترکی می یابد و آن را فریاد می کند و محسن چاووشی آن را به زیبایی تماتر اجرا می کند . 

به گمانم باران کوثری بود که با آهنگ چرا رفتی همایون شجریان بر روی شعری از سیمین بهبهانی فقید ویدیویی ساخت که از بازیگرانی دعوت کرده بود تا به آهنگ گوش بدهند و او از آنان فیلم برداری کند . امروز به باران کوثری می نویسم : دوربینت را بردار و از مردمی از خوزستان در حالی که دارند به این آهنگ گوش می دهند ، فیلم بگیر و خشم جاری در متن این ترانه و آهنگ را به تصویر بکش تا نامت سربلندتر از گذشته باشد . 

این نوشته برای قدردانی از حسین صفا ، ترانه سرا و محسن چاووشی بود

فرشته مولوی، دارکوبی که نویسنده شد

 سابقه کتابگردی هایم و کتاب خواندن هایم و دنبال کردن زندگی نویسندگان و اوضاع و احوال شان و به طوری مبسوط هر آنچه که مرتبط با دنیای کتاب و نو...