۱۳۹۹ بهمن ۳۰, پنجشنبه

کمی درباره شهاب حسینی ها

 در یکصدمین نوشته در این وبلاگ می خواهم درباره شهاب حسینی بنویسم. 

    نتیجه تصویری برای شهاب حسینیدر ویدیویی نشان داده می شود کهشهاب حسینی ، گویا در آمریکا در حال تزریق واکسن زدن است و به احتمال قوی واکسن فایزر را می زند برای جلوگیری از آلوده شدن به ویروس کرونا. 

شهاب حسینی کیست؟ آدمی است مثل تمام آدم ها که جانش را دوست دارد و دوست دارد روزگار بیشتری را در کنار خانواده خودش و در سلامت به سر ببرد . حالا این که او حکومتی است یا نیست و مواضع او درباره تحریم جشنواره و کنایه زدن به مسعود کیمیایی چیزی است که کارنامه ایی از آن نمی شود درآورد برای قضاوت درباره او . شهاب حسینی یک بازیگر است و کارنامه بازیگری دارد و از قضا درخشان هم دارد و توانسته است جایزه نخل طلایی کن را به دست آورد. اما یادمان نرود که او یک بازیگر است . یک اکتور است . رُل بازی می کند. آن چیزی که به آن معتقد است با آن چیزی که به آن باور دارد و به آن عمل می کند از زمین تا آسمان متفاوت است. 

شهاب حسینی به گمان این قلم کسی است در رده رامبدجوان که از داخل نان می خورد و سنگ ایران را به سینه می زند اما زندگی رویایی خود را در کانادا پی می گیرد و فرزند خودش را در کانادا به دنیا می آورد چون می داند قوت غالب در این کشور این روزها و حالا حالاها اجازه نخواهد داد که او و بسیاری چون او آنجوری که دوست دارند زندگی کنند. در فیلمی نماز بخوانند و پشت صحنه بتوانند برای رفع عطش مرگابه و نجسی را به گلو سرازیر کنند . حکومت هم که عوض شود دیگر نوبت به او نخواهد رسید . 

شهاب حسینی هم آدم است و می داند که خارجه بهتر از این جاست اما از بخت بدش این جا به دنیا آمده است و حالا که می تواند آن طرف دور دور کند ، می رود که برود و بهینه استفاده کند و ایرادی در آن نمی بینم و به قولی گفته اند: دارندگی و برازندگی. 

مشکل این طرف است که جامعه رامبدهای جوان و شهاب های حسینی را جدی می گیرند و از آنان به عنوان آدم هایی خواستار واکنش نشان دادن به اتفاقاتی را دارند که در جامعه می گذرد، در حالی که رامبدها و شهاب حسینی ها به دنبال بارکردن و بردن و زندگی کردن در آن طرف ها هستند و این طرفی ها را که مردم جامعه خودشان باشند را جدی نمی گیرند که اگر می خواستند بگیرند یا بازیگر نمی شدند و یا این که آداب مردمی بودن را می دانستند.

۱۳۹۹ بهمن ۲۱, سه‌شنبه

درباره پوشش نوید محمدزاده

 تا آن جا که به یاد دارم دیوار مهربانی اولین بار در مشهد با شعار: نیاز داری بردار، نیاز نداری، بگذار.... و توسط یک خیر ناشناس به راه افتاد و غرض این بود که آدم ها از آن چیزی که چندتا دارند و لازم ندارند بگذارند تا با حفظ آبرو شاید آن کسانی که نیاز دارند بردارند. آن دیوار قصدش بیشتر رساندن لباس های گرم به نیازمندان بود. طرح خوبی بود که لوث شد و به هوا رفت. 

پوشش امری است که آزاد است. درباره حجاب چند سالی است که حکومت با مردم درگیر است و مردم با حکومت. در هر دو فقره درگیری نه طرف اول حکومت را از آن خودش می داند تا حرف های او را به گوش جان بشنود و نه در حالت دوم درگیری از حالت بخشنامه پا را بیشتر بیرون می گذارد. هر دو می دانند که همدیگر را نمی خواهند و نیم بند تا به این جای کار با چند دریگری کوتاه و بلند و شدید و بی جان یکدیگر را تحمل کرده اند.

پوشش بی گمان امری آزاد است و انسان ها آزادند که هر چه می خواهند بپوشند و آن هرچه را هر جور که می خواهند بپوشند اما به عنوان شری لازم می دانند که باید جوری بپوشند که عورتها دیده نشود و بعد از آن جوری بپوشند که دیگران آن ها را با انگشت نشان هم بدهند اما نه برای هو کردن بلکه در وجه مثبت آن . چیزی میان هو و اوووووف. 

تا این جا تاریخ که انسان آمده است لباس هایش را تقسیم می کرده است به لباس های زیر و درونی و مهمانی و کار و..... دیگر انواع و هر کدام را برای کاری کنار می گذاشته است. لباس مهمانی در خانواده ایی از نداشتن لباس می آمد و در خانواده هایی از ازدیاد و بالا رفتن انتظارات بی جا از یکدیگر و پیوند زدن آبروی خود با لباس. پیوند آبرو با لباس در خانواده های کم درآمد هم وجود دارد اما نوعی پوشش و کلاه برای به چشم نیامدن نداشته هاست تا داشته ها. 

استایل یا مد نوعی از پوشش است برای نشان دادن خود و که آدم های پولدار به راه می اندازند و برای خودشان کسب و کاری راه انداخته اند و از این طریق نان می خورند. مُد را بد نمی دانم. اما بد نمی دانم بگویم که طراحان مد برتر دنیا و آن ها که دستشان در این کار تا مفرع به این صنعت آغشته است در خانه خود و در مراسم رسمی آن چیزی را می پوشند که همه می پوشند : کت و شلوار که بی گمان جنس عالی و پارچه  عالی دارد و طرز دوخت آن و آستر آن نیز با یک کت معمولی با پارچه معمولی فرق دارد اما کت و شلوار است. صاحبان صنایع به مانند سخنرانان انگیزشی هستند. صحبت از فرستادن انرژی مثبت به دنیا می کنند و از آن جایی که آدم هستند و آدم در هرجای دنیا می تواند که عصبانی شود اولین کاری که می کنند فحش می دهند و بعد به احتمال سیگاری آتش می زنند تا آرام شوند. از آن بدتر. سخنرانانی هستند که درباره کارآفرینی داد سخن می دهند و بهشتی را پیش روی مخاطب به نمایش می گذارند که بهشت موعود به پای آن نمی رسد اما خودشان باز هم فردا در جای دیگری داد سخن درباره کارآفرینی و لزوم و امکانات آن می دهند. چرا؟ چون خودشان به حرفهای خودشان باور ندارند. این مورد درباره طراحان مد نیز صادق است. 

 نتیجه تصویری برای استایل جدید نوید محمدزاده سادگی پوشش با ساده زیستی فرق دارد. 

در سادگی پوشش آن چه به چشم می آید درونیات فرد است در جایی که می دانیم این سادگی در چه جایی به چشم دیگران عرضه می شود. این سادگی گاهی تنه به تنه مُد می زند و فرد در فکر خودش آنچه را می پوشد می تواند تبدیل به مُد روز کند و یا این که اگر حتی گونی نخی به تن کند، ایرادی ندارد چون به هر حال او هر چه تنش کند دیگران آن را می بینند و او را نه به چشم خودش که به چشم یک اَکتور و بازیگر نگاه می کنند و هر جا که برود چشم ها روی اوست و دوربین ها او را نشان میدهند و او هم بد نمی داند که راحت باشد و هر چه دوست دارد بپوشد. 


نتیجه تصویری برای محمدرضا حکیمی و وزیر ارشاد ساده زیستی روی دیگری از درونیات است که در آن پوشش ساده با زندگی ساده شخص همراه است و به هنگامی که مهمان دارد یا ندارد لباسی در همان حدود به تن می کند چرا که  در منزل خود است و او میزبان است و در جایی که در نقش مهمان ظاهر می شود سعی می کند لباسی درخور فرد و جمع برای رعایت آبروی خود متصور است بپوشد اما در هنگام حضور آن مهمان در خانه خود آن چیزی را می پوشد که بیانگر وضع خود اوست حال آن مهمان می خواهد یک فرد عادی باشد، خواه کسی باشد در حد وزیر.ش

در دو عکس خلاصه ایی از آن چه را تا به این جا نوشتم را مشاهده می کنید. اولی به دنبال دیده شدن و نیز ناچار از دیده شدن است و دومی دنبال این حرف و حدیث ها نیست . کسی او را نمی شناسد و او هم دنبال شناخته شدن نیست .

هر دو در کار خود موفق . اولی اَکتور است و دومی فیلسوف اما این کجا و آن کجا.

۱۳۹۹ بهمن ۱۶, پنجشنبه

برسد به دست مسیح مهاجری

نتیجه تصویری برای روزنامه ج.ا.ا.     سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی را خواندم و نویسنده مطلب را دیدم که آگاهانه از روی دوای دردی که خودش آن را شناخته و می تواند بیان کند، پریده است و به سمت و سوی دیگری رفته است. 

آنچه را که در سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی می بینیم ، سخنی است که نزدیک به سه دهه مردم در لفافه می گفتند و سپس کار به جایی کشید که شد آبان نودوهشت و در آنجا چیزی را نگفته نگذاشتند. با این حال این مقاله را نمی شود به مصداق نوشداروی پس از مرگ دانست اما می شود کمی امیدوار بود که از داخل همان نهادی که خودش را و اصحاب خودش را از مردمی که آنها را به کرسی ریاست رسانده اند، جدا می دانست، کسی پیدا شده است که لحاف از روی زخم چرک کرده ایی بردارد و تنها جای زخم را نشان بدهد. باید همین نشان دادن جای زخم را نیز به فالی مبارک اما دیر گرفت و برای بهبود زخم و به جا نماندن جای زخم به نویسنده سرمقاله نیز این دارو را نشان داد تا در صورت صلاحدید آن را بر روی زخم بمالد تا خوب شود و اگر خوب شد برای استفاده جهانی ، آن دارو را در جهان اعلام کند. 

دارو چیست؟ 

دارو همان چیزی است که نویسنده از روی آن آگاهانه پریده است و به سمتی رفته است که می شود گفت زخم را خارانده تا خونی شود اما دارویی به آن نزده است و دارویی که گمان می کنم باید از آن نام می برد برچیده شدن دادگاه ویژه روحانیت است . پستویی که در آنجا مشخص نیست که قانون چگونه به عدالت می انجامد و در حالت بعد این متامیز سازی روحانیت از مردم چگونه به انتها خواهد رسید و آنان را در مردم حل خواهد کرد. 

مشکل از آن جا ناشی می شود که ج.ا.ا بودن و نبودن خود را به روحانیت گره زده است و می داند اگر پرده برافتد شاید ج.ا.ا با نودوهشت و دو دهم درصد هم نماند، از این رو بنیان خودش را به روحانیت گره زده است و وقتی که جماعتی از مردم جدا می شوند انگشت نما نیز می شوند و مورد حسادت نیز قرار می گیرند که این حسادت برخاسته از امتیازاتی است که به دلیل شایستگی آن را به دست نیاورده است بلکه به دلیل متمایز بودن به عنوان تابلویی سیار در خیابان ها می توانند از آن استفاده کنند. 

برای حل کردن روحانیت در مردم و مردم در روحانیت بهترین کار آن است که این شیوه از جدا سازی مردم و روحانیت در جایی خاتمه یاید و اگر قانونی درباره خطای آنان نیز اجرا می شود به گوش و چشم مردم برسد و نمایانده شود تا آنچه منظور نظر نویسنده سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است برآورده شود. 

انشالله.

۱۳۹۹ بهمن ۱۳, دوشنبه

باز هم برسد دست عطالله مهاجرانی


 اینجا و اینجا دو یاد داشت کوتاه به عطالله مهاجرانی نوشته که در صفحه آمار این وبلاگ بیشتر از پنج خواننده نداشته است. بدون کامنت . 

در این جا حرفهایی از عطالله مهاجرانی را خواندم که مرا وادار کرد تا این پست از وبلاگ را باز هم به او اختصاص بدهم. در این صفحه از گویا نیوز عکسی از توئیت آقای سعیدحجاریان نیز آمده  است که در صفحه همین وبلاگ بار گذاری می کنم . 

اما حرف من خطاب به آقایان حجاریان و مهاجرانی. نه موج سومی وجود دارد و نه این که اطلاح طلبی آنقدر کش آمده است که به سال نودوهشت برسد. شعارها را آقایان فراموش کرده اند. اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا. 

ماجرا از خرداد هفتادوشش شروع شد و در اوج و در بهترین حالت ممکن در سال هشتادوهشت و بعد از آن انتخابات و آغاز حصر آقایان موسوی و کروبی مُرد و در چاله ایی خاک شد. بسیاری از تحلیلگران مسائل سیاسی پیروزی روحانی را در پیوند عمیق اصلاح طلبان با هاشمی رفسنجانی می دانند و پیامی که سیدمحمدخاتمی داد: تکرار می کنم. 

ترفند ج.ا.ا برای انتخابات همیشه این است که هر کس شناسنامه اش را در دستش بگیرد و پای صندوق رای بیاید می تواند رای بدهد. کنترلی وجود ندارد برای رای دادن . کنترلی اگر هست برای درست شمرده شدن است که آن هم از سوی رقبا انجام می شود که کار به دعوا و زد و خورد نکشد. 

9155fcd2-ac72-4727-a089-900ba187b7b4.jpg پیروزی روحانی ماحصل همین کلک ها بود و نه اصلاح طلبی . ماحصل دلخوری آن بخش از اصولگرایانی بود که از بی برنامگی و بی شخصیتی احمدی نژاد خسته شدند و به روحانی رای دادند . حب علی و بغض معاویه. در جدال سیاه و سفید عمامه ها در سال نود و دو ، اگر گاف شیخ قاضی القضات رئیسی در دیدار با تتلو نمی بود او می توانست رای بیاورد اما مشاوران احمق او ، وی را از رسیدن به کرسی ریاست جمهوری با آن دیدار احمقانه دور کردند. 

به هر حال عطالله مهاجرانی و موج سوم رادیکالی که از آن حرف می زند از قافیه و قافله بی خبرند. اطلاح طلبی در سال هشتادوهشت چال شد و به تاریخ پیوست . از آن تاریخ به بعد هر چه هست موج سواری سوارکاران تشنه قدرت و ثروت در هر لباسی است که در دسترس بود. چیزی وجود ندارد به نام اصلاحات که امیدی برای رسیدن به آن داشته باشد آقای مهاجرانی. اصلاحات مرده است و دیگر کسی تَره برای آن حرف ریز نخواهد کرد. آن موج هر چه نام داشته باشد اصلاح طلبی نیست . موجی شاکی از وضع موجود که بازیگران کهنه کار را دیگر لایق حضور در میدان نمی بیند و خواهان آن چیزی است که این ها نباشند.

برسد به دست دکتر بیژن عبدالکریمی

با سلام. مناظره شما و آقای زیباکلام را دیدم. حقیقتش این است که من هم به مانند آقای زیبا کلام متوجه منظور شما نمی شوم. در نوشته ایی پیش از ای...