۱۴۰۰ مهر ۲۴, شنبه

از خاتمی به بعد

 


حالا اگر به جای این آقا، سید محمدخاتمی می بود، باز چه جار و جنجالی به پا می کردند که آن سالهای هفتادوشش تا هشتادوچهار، کردند. بد کردند. کتاب خلقیات ما ایرانیان سیدمحمدعلی جمالزاده اصفهانی را اگر کسی بخواند، می داند که من چه می گویم و چرا می گویم. آن کتاب را که بخوانید، می بینید که در تاریخ این مملکت و به صورت حداقلی از زمان قاجار که دیگر بابت آب خوردن در دربار هم اسنادش به صورت مکتوب موجود است، هر چه خائن و وطن فروش است به مصدر قدرت رسیده است، چپاول کرده است و رفته است. آن میان هم اگر چند نفری بودند که وطن پرست بودند و ایران دوست و دانا و توانا و به عبارتی بهتر، دولتمرد، توسط همان خائنان داخلی از قدرت کنار گذاشته شدند و ایران به سمت ویرانی رفت. اتفاقی که از دوران ریاست جمهوری صاحب این تصویر به جریان افتاد با ابلهی هایش و ویرانگرانه تر نیز تا امروز که دارم این ها را می نویسم در جریان است. 

چه ها که آن سالها با آن سید شکلاتی پوش نکردند تا ایران آباد نشود. هر 9 روز یک آشوب. یک بلوا. تا چه بشود؟ تا ایران ویران بشود اما قدرت دوستداران قدرت ، قدرت از دستشان خارج نشود. آن سالها مردم امیدوار شده بودند به مردمی شدن حاکمان و حکومت و قدرت و آبادانی اما تاریخ نشان داده است، همانگونه که صاحبان پیشین قدرت در این مرز و بوم به اشتباه افتادند و گمان کردند که جاودانه اند، اینان نیز در این باور غوطه ور شدند و شد امروز که ایران چون چرخی از ماشین زمان جدا شده است و با سرعتی تمام در سرازیری روزگار، چرخ می خورد، چرخ می خورد، چرخ می خورد تا در جایی چندباری دور خودش بچرخد و یا به سدی محکم برخورد کند و بیفتد.

این عکس و چند عکس دیگر از این آقا که در نمایشگاه اکسپو 2020 دبی دیدم، به یاد آن سالها افتادم و در قیاس با وضع موجود این ها را نوشتم .

 

 

۱۴۰۰ مهر ۲۲, پنجشنبه

درباره طرح صیانت از فضای مجازی

 درباره طرح صیانت از فضای مجازی دو نکته به نظرم آمد .

اول یا طرحی است برای پرت کردن حواس عامه از اتفاقی بزرگتر مانند حمله به سفارت انگلستان یا سفارت عربستان و یا طرح تفکیک کارمندان زن و مرد در شهرداری در زمان ریاست قالیباف.

دوم این که تجربه ثابت کرده است مملکت قاچاقی پرور ایران راه های ورود را سخت می کند اما نمی بندد چون پول باید در گردش باشد و مسئولان قاچاقی ایران در هر دوره ایی برای به دست آوردن پول هم سپر وارد کرده اند و هم نیزه را اما به سختی.

درباره نوشته قائد درباره شجریان

 محمد قائد در این جا درباره موسیقی و آدم های آن نظرش را نوشته است و در جایی از نوشته خود به جلسه ایی با هوشنگ ابتهاج درباره یکی از کاست های محمد رضا شجریان اشاره کرده است و محمود فرجامی مانند علمداری سینه چاک حقیقت ( بیشتر سینه چاک محمدرضا شجریان) خود را به میانه میدان انداخته است تا راستی و ناراستی آن جلسه را پیدا کند و بعد از پرسِ جویی با واسطه از ابتهاج می نویسد که: ابتهاج، شخصی به اسم محمد قائد را نمی شناسد و آن جلسه را نیز به یاد ندارد.
در میانه این گیر و دار، مهدی جامی هم خود را به وسط میدان می کشاند و محمدقائد را پیرمردی می داند که دارد زور می زند تا چیزی بگوید و بنویسد. استدلال حضرات هم در این است که محمدقائد دیگر آن خاطرات طبقه بندی شده را از کجایش در می آورد در این سن و سال و به نوشته های خود محمدقائد اشاره می کنند که انسان در گذر سال ها دست به ترمیم خاطراتش می زند و الی آخر و این ها همه در حالی است که قائد برای نشان دادن صحت خاطراتش تصاویری از مقالاتش در روزنامه آیندگان آن سال ها را به اشتراک می گذارد.

اگر اعتبار سخن محمدقائد مورد شک آقایان قرار گرفته است که او پیر شده است و در خاطراتش دستکاری می کند و ..... باید گفت ابتهاج هم این روزها دارد به پایان قرنی از عمر خودش نزدیک می شود و شاید او هم دچار فراموشی شده باشد. ( تن ابتهاج تا هست در سلامت باد) آدم است و دم است و فراموشی. سینه چاکی محمود فرجامی و مهدی جامی دیگر از آن چیزهاست که در فیس بوک هوا شده است.

روح و روان استاد شجریان شاد باد. انسانی بود که صدای خوبی داشت و در عرصه هنر از آن به درستی استفاده کرد و در جریان اعتراضات هشتادوهشت هم مردمی بودن و همراه بودن خود را با صدای مردم خواندن نشان داد و تمام . کار خاص دیگری نکرد. کار کمی نکرد در آن جریان اعتراضات اما کار خاصی دیگر هم نکرد. قانون اساسی نوشتن شجریان البته جک است . قانون نوشتن کاری چکش خور است و یک تنه و یک نفره از کسی ساخته نیست. باید حقوق دان بود و خواست تمام گروه ها را دانست. این کار محمدرضا شجریان صادر کردن اوامر ملوکانه از بالای سر عامه مردم بود. بیشتر می توان آن را آرزوهای مطلوب و مکتوب یک نفر برای یک کشور دانست.

نوشته محمدقائد هم درباره موسیقی است و سلیقه شخصی خودش تا درباره شجریان و آثار او. در دوره ایی از عمره هفتاد ساله اش هم محمدقائد به مانند تمام خلایق به آن سلیقه شخصی خودش دست یافته است و درباره آن نوشته است.

دوستی در روز خاک سپاری او در مشهد گفت بیا تا به مراسم خاکسپاریش برویم. گفتم: من نمی آیم . همان ها بروند که می توانستند به کنسرت هایش بروند با آن قیمت های نجومی. من همینقدر که بیست یا سی کاست از او در خانه دارم برای حمایت از او و فرهنگ موسیقی سنتی کافی است.

۱۴۰۰ مهر ۱۲, دوشنبه

برسد به دست حسن یزدانی

 این روزها حال هیچ کس خوب نیست یا بهتر این که حال خیلی ها خوب نیست و در بین تمام این خوب نبودن ها دیشب کمی حال خیلی ها بهتر شد و شاید دلیل آن پیروزی حسن یزدانی در برابر دیویدتیلور آمریکایی باشد . پیروزی دیروز حسن یزدانی در برابر کشتی گیر آماده ایی چون دیویدتیلور، پیروزی بر حریفی آماده و سر حال و کشتی بلد بود و نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر. حال دیگر سالهاست که خیلی ها می دانند که دیگر ورزش ربطی به سیاست ندارد و نباید داشته باشد و تازگیها حاکم و حاکمیت هم به زور تحریم های بین المللی فدراسیون ها دریافته است که نباید کاری داشته باشد و نمونه بارز آن حضور زنان در ورزشگاه هاست، هر چند محدود و گزینشی و بدون هیچ تصویری در تلوزیون. چه شد که این اتفاق افتاد؟ مگر حضور زنان در ورزشگاه حرام نبود؟ چه شد که حلال شد؟ اتفاقی خاص رخ نداده است اما بدون حضور زنان در ورزشگاه ها جریان آزاد سرمایه به خطر می افتد و از این رو چون برای غاطبه مسلمانان ممکن است تولید خسران کند، حلال شده است. به مانند این واقعه حلال شدن یک حرام که استفتاء مکارم شیرازی را به مانند همین عدم حضور زنان به زیر خاک برد، جریان راه اندازی سیم کارت های رایتل بود که چون در آن پول بود، حلال شد و راه اندازی شد. 

از مطلب دور نشوم . 





پیروزی دیشب حسن یزدانی، پیروزی بر یک حریف هم تراز و کشتی بلد بود و بس اما آن چیزی که من را به عنوان یک وبلاگ نویس ساده وادار کرده است تا بیایم و بنویسم این است که خیلی ها بهتر از من می دانند که دو نوع کشتی و کشتی گرفتن وجود دارد؟ نوع رایج و اولیه آن ، گرفتن مدال و گرفتن پول و جایزه  که اگر شد ، شد ، چه بهتر و اگر نشد ، رتبه دوم را که نگرفته اند و ....... و وارد شدن به کارزار سیاسی است مانند عباس جدیدی که با بلاهت تمام با بدن نیمه جان منصور پور حیدری فقید بر تخت بیمارستان عکس گرفت تا شاید در شورای شهر باز هم رای بیاورد و باز هم بتواند کتاب های اول دبستانی خود را چاپ کند و باز هم دستی بر آتش گرما بخش پول داشته باشد. از این مدل کشتی گیران و کشتی ها در تاریخ بسیار و احتیاجی به ذکر مجدد آن ها نیست. 

نوع دوم کشتی و کشتی گرفتن نوعی است که دیشب حسن یزدانی در آن حالت قرار داشت و به عنوان یک وبلاگ نویس ساده امیدوارم که این حالت را از دست ندهد و آن را حفظ کند . نوع کشتی گرفتن حسن یزدانی ، کشتی گرفتن برای کشتی بود. کشتی گرفتن های او در این سال ها روح دارد، آلوده به غرض نیست. آغشته به دوست داشتن دوستداران خود است و آغشته به امیدِ خوشحال کردن دوستداران خودش. حسن یزدانی دیشب نشان داد که مردانه در برابر حریفی همه فن حریف که مردانه زور می زند، زور می زند و آنقدر جنگید که بعد از مصاحبه دیشب اش که چند دقیقه بعد از کشتی بود ، از موهایش عرق می چکید . کسی که یک گرم چربی اضافه در بدنش ندارد. کشتی گرفتن حسن یزادنی آغشته به روح کشتی بود و به دور از غرض ورزی و امیدوارم که چنین بماند و خلاصه آن که پهلوان بماند.





فرشته مولوی، دارکوبی که نویسنده شد

 سابقه کتابگردی هایم و کتاب خواندن هایم و دنبال کردن زندگی نویسندگان و اوضاع و احوال شان و به طوری مبسوط هر آنچه که مرتبط با دنیای کتاب و نو...