tag:blogger.com,1999:blog-35504104764478809772024-03-11T11:35:59.055-07:00دراز گویی های یک وبلاگ نویس سادهkhorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.comBlogger151125tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-10294390438117881062024-03-11T11:30:00.000-07:002024-03-11T11:35:25.922-07:00برسد به دست دکتر بیژن عبدالکریمی <div style="text-align: justify;"><span style="font-family: Vazirmatn;"><br /></span></div><p style="text-align: justify;"><span style="font-family: Vazirmatn; font-size: medium;">با سلام. مناظره شما و آقای زیباکلام را دیدم. حقیقتش این است که من هم به مانند آقای زیبا کلام متوجه منظور شما نمی شوم. در نوشته ایی پیش از این درباره ملی بودن هر چیزی نوشته ام و دوباره تکرار نمی کنم اما این که شما چه می گویید را نمی فهمم. این که می گویید یک ملت با فوتبال هویت پیدا می کند و اتحاد پیدا می کند را هم نمی فهمم. اگر منظورتان ایران است چرا با شاهنامه هویت و همبستگی پیدا نکند؟ میزان عرضه شاهنامه به مردم را با عرضه فوتبال مقایسه کنید! دیگر این که کدامیک از این بازیکنان به واقع ملی هستند! این ها که من می بینم هیچکدامشان یک خط توییت در ارتباط با اوضاع داخلی نزده اند. یک بازیکن هویت ملی خود را از بیننده می گیرد و نه از حضور در جمع یک تیم ارسالی به کشوری دیگر. اگر شما منظورتان این است که باید حساب فوتبال را از سیاست جدا کرد؟ چرا به سیاستمداران نهیب نمی زنید که برای خودشان اعتباری از آنچه مایه وفاق است دست و پا نکنند! اما این که من خوشحال باشم از باخت را بگزارید به این حساب که باعث از هم پاشیده شدن وحدت ملی و آینده ایران می شود را نمی فهمم. نمی فهمم چرا باید از آن چیزی که باعث اعتبار آدم هایی بی اعتبار می شود حمایت کنم. <br /><br />کوتاه سخن این که جناب آقای عبدالکریمی گمانم بر این است که دارید آدرس غلط می دهید. نگرانی شما را از تکرار دوباره تاریخ در این سرزمین درک می کنم اما شاید فراموش کرده باشد و شاید بد نباشد که در این جا تکرار کنم که آنچه که ایران را به سمت تکرار دوباره تاریخ و انقلاب در پیش رو می برد، مردم نیستند، حاکمانند. <br /></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-38823831897296781632024-02-22T22:38:00.000-08:002024-02-22T22:40:46.161-08:00درباره مناظره آقای حاتم قادری و علیرضا شجاعی زند<p><span style="font-family: Vazirmatn; font-size: medium;"> مناظره آقایان حاتم قادری و علیرضا شجاعی زند حاوی یک نکته بود و آن نکته این است: منطق قدرت.<br /> <br />علیرضا شجاعی زند به عنوان نماینده قدرت حاکم در جلسه می گوید: بیایید انقلاب کنید یعنی این که قدرت دست ماست و بیایید اگر می توانید آن را بگیرید. این منطق نشان می دهد که او هیچ درکی نسبت به فلسفه مدرن سیاست که از طریق صندوق آرا می گذرد ندارد و معتقد است جماعت مخالف باید به میدان بیایند و هزینه مطالباتشان را بدهند. یعنی انقلاب کنند و اگر توانستند قدرت حاکم را کنار بزنند و مدل حکومتی مورد علاقه خود را پایه گذاری کنند. در حالی که در جوامع مدرن قدرت دست به دست می شود، جوامعی استبدادی چون ایران امروز با منطق کسانی چون علیرضا شجاعی زند باید دوباره تاریخ را تکرار کند تا بشود آن چیزی مطلوب عموم مردم است. <br /><br />شجاعی زند به حاتم قادری میگوید: این مخالفانی که او از آنان نام می برد کجایند؟ این سوال جوابی ساده دارد. یک صندق بگذارید برای رفراندوم اما مشخص است که در منطق قدرت جاری که شجاعی زند به عنوان نماینده آن در جلسه شرکت دارد این چنین کاری به شدت غلط است . چرا؟ <br /><br />سعید حجاریان در مقاله ایی با نام کلیک کلیک بنگ بنگ در سال های پایانی دهه هفتاد گفت: برگزاری رفراندوم توسط حکومت یعنی دمکراسی و این غلط در غلط است چرا که یک حکومت نمی تواند استبدادی باشد و رفراندوم به معنای واقعی برگزار کند. <br /><br />در نگاه علی رضا شجاعی زند چرا این امر غلط است؟ به این دلیل که اعتماد به نفس کاذب این روزهای حکومت را از بین می برد و نه این که دمکراسی رایج در آن را تایید می کند. او به خوبی می داند که دمکراسی چیست و با جریان های فکری رایج در مملکت آشناست اما از روی این مورد که چرا این جریان ها در انتخابات پیش رو نماینده ایی ندارند، می پرد چرا که در بالا به آن اشاره شده که شجاعی زند نماینده قدرت جاری است و نه یک اندیشمند و فعال حوزه سیاسی. <br /><br />با مرور موارد بالا روشن می گردد که قدرت چشم روشن بین ندارد و از دو چشم کور است. صداهایی می شنود اما به روی خودش نمی آورد و آنگونه فکر می کند که دلش می خواهد ( انقلاب کنید و قدرت را در دست بگیرید) و با چنین اوضاع و احوالی است که باید به کسانی چون شجاعی زند دوباره و دوباره یادآوری کرد: در کشورهای جهان سوم مردم انقلاب نمی کنند به سمت انقلاب توسط کسانی چون او سوق داده می شوند. <br /><br />راه فرار از انقلاب پیش رو روشن است و گفتنش تکرار مکررات است اما بجاست که گفته شود: باید به هزینه هایی که یک کشور برای چرخش قدرت می تواند پرداخت کند فکر کرد و کم هزینه ترین آنها را انتخاب کرد چرا که تاریخ نشان داده است: حکومت ها با هر نامی آمده اند و رفته اند و ایران به جا مانده است. این که حکومتی بتواند کشوری آباد تحویل آیندگان بدهد و یا کشوری ویران انتخابی است که حاکمان می کنند و نه مردم.</span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-41192132497012010472024-02-08T23:20:00.000-08:002024-02-08T23:36:56.220-08:00درباره عنوان ملی برای تیم فوتبال <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: Vazirmatn; font-size: medium;"> </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-family: Vazirmatn; font-size: medium;"></span></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><span style="font-family: Vazirmatn; font-size: medium;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="269" src="https://www.youtube.com/embed/wuc2FmofeC8" width="405" youtube-src-id="wuc2FmofeC8"></iframe></span></div><span style="font-family: Vazirmatn; font-size: medium;"><br /></span><p></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-family: Vazirmatn; font-size: medium;">جدل بر سر این موضوع که آیا این تیم که در جام ملت های آسیا در کشور قطر شرکت کرده است، ملی است یا خیر بالا گرفته است. این جدل پیش از این نیز در جام جهانی قطر شروع شده بود و آنقدر این موضوع حساس بود که در نهایت جمهوری اسلامی تعدادی تماشاگر را به قطر فرستاد تا تیم شرکت کننده را تشویق کنند چرا که مشخص بود بعد از اتفاقات جنبش ژینا و دیدار رئیس جمهور وقت، ابراهیم رئیسی با کارکنان و اعضای تیم فوتبال، عده ایی در ورزشگاه حاضر خواهند شد و طلبکار عکس العمل های انجام داده نشده توسط اعضای تیم فوتبال خواهند بود و به همین دلیل کسانی چون خانم بیکاز (because) را به قطر فرستاد تا اعاده حیثتی در مقابل دوربین ها از جمهوری اسلامی انجام بدهند که با آن طرز حرف زدن به انگلیسی و بیرون آمدن ویدیویی از آن خانم بیکاز حنای بی رنگ جمهوری اسلامی، بی رنگ تر شد. <br /><br />حالا سوال این جاست که چگونه یک تیم، ملی می شود؟ بی گمان روشن است که یک تیم در جایی تبدیل به تیم ملی می شود که سیاست در ورزش دخالتی نداشته باشد و سیاستمداران از آبروی ورزشکاران برای جلب توجه و کسب محبوبیت استفاده ایی نکنند و از طرفی دیگر بازیکنان و اعضای یک تیم بتوانند آزادانه در ارتباط با هر چه که در اطرافشان اتفاق می افتد نظر بدهند نه به مانند آن تیم شرکت کننده در جام جهانی که اعضا و کارکنان آن بی هیچ واکنشی نسبت به آن چه در کشور جاری بود به بازی خود و گذراندن روزگار پرداختند و این در حالی بود که در ایران چند ماهی از شروع اعتراضات خیابانی می گذشت که موضوع آن حق پوشش اختیاری بود و در آن اعتراضات بی شمار جوانانی کشته شدند و چه چشم هایی که با گلوله ساچمه ایی بینایی خود را از دست دادند. <br /><br />یک تیم در هنگامی تبدیل به تیمی ملی می شود که هر یک از اعضای آن بدانند که دیده شدن توسط مردم یک کشور است که آن ها را تبدیل به نماینده یک کشور می کند و نه فقط صرف حضور در یک تورنمت بین المللی با سرود رسمی کشور. <br />آن چه یک بازیکن را تبدیل به بازیکن ملی می کند واکنش متقابل اوست. همانگونه که وقتی گل می زند و قهرمان می شود و یا شکست می خورد از سوی مردم کشورش مورد تشویق و یا همدردی واقع می شود، انتظار می رود که او نیز واکنش لازم و درخوری از خود نشان بدهد و الا آوردن مقادیری طلا به کشوری که خاکش طلاست، بردن زیره به کرمان است. <br />آن چیزی که از یک ورزشکار یک قهرمان ملی و مفتخر بودن به نمایندگی یک کشور را می سازد فاصله او با کانون قدرت است بخصوص در جوامعی مانند ایران که گردش قدرت در آن دمکراتیک نیست و از این رو کسانی که به کانون قدرت نزدیکند، نمایندگان قدرت جاری به حساب می آیند و نه نمایندگان مردم. <br /><br />مردمی بودن یک ورزشکار از فاکتورهای بالا به خوبی روشن و هویداست و هر ورزشکاری می تواند در این ترازو وزن مردمی بودن خود را به دست آورد تا به آن چه که در خیال خود به دنبال آن می گردد، دست یابد چرا که همه انسان ها در انتهای کار می خواهند که به نیکی از آنان درتاریخ یاد کنند. <br /><br />خطاب به آنان که در جام ملت های آسیا در سال 2024 در قطر تحت هر عنوانی شرکت کردند: <br /><br />نام نیکو گر بماند زآدمی <br />به کزو ماند سرای زرنگار.<br />سعدی.</span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-19321296415468684442024-02-08T06:09:00.000-08:002024-02-08T06:09:57.064-08:00آرزویی به یکباره<p><span style="font-size: medium;"> حالا که دم انتخابات است، دم انتخابات هم که نباشد، دروغ و رویا که استخوان ندارد که در گلوی آدمی که ما ایرانیان در سال 1402 به بعد باشیم، گیر کند. پس می نویسم که: </span></p><p><span style="font-size: medium;">یعنی می شود که یک روز لب تاپ را باز کنم و اینرنت بدون فیلتر استفاده کنم؟!!!!!</span></p><p><span style="font-size: medium;">آدم است و دَم است و هر دَم آرزویی. <br /></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-88964016655226959702024-01-17T11:29:00.000-08:002024-01-17T11:29:17.005-08:00برسد به دست مهشید امیرشاهی<p style="text-align: center;"> <img alt="" class="attachment-kolyoum-full size-kolyoum-full img-lazy wp-post-image visible full-visible" height="264" src="https://iranliberal.com/wp-content/uploads/2023/10/مهشید-امیرشاهی.jpg" width="293" /></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> در آوار خبرهای بد این روزها اما این آخر شبی کمی حالم خوب شد. اگر کسی بخواهد بداند باید بنویسم که دلیلش خواندن مقاله خانم مهشید امیر شاهی است. خیلی وقت بود که خبری از او نبود و در جایی نمی دیدم بنویسد که امروز یادداشت او را در سایت ایران لیبرال خواندم که عنوان آن: <a href="https://iranliberal.com/%d9%88%db%8c%da%98%d9%87-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%84%db%8c%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%84/%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7%db%80-%d8%a7%d9%85%d8%b1%db%8c%da%a9%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%d8%b3%d8%b1%d8%a7%db%8c%db%8c%d9%84-%d9%85%d9%87%d8%b4%db%8c%d8%af-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d9%87%db%8c/" rel="nofollow" target="_blank">رابطه آمریکا و اسرائیل</a> است. </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اوقاتش چقدر تلخ است خانم امیرشاهی در این یادداشت خدا می داند اما خدا هم می داند که دیدن یک یادداشت از او در آوار خبرهای بد و از آن بدتر استرس رسیدن خبرهای بدی که در راه است، کمی حالم را خوب کرد. </span></p><p><br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-76665996214823143852024-01-11T22:26:00.000-08:002024-01-11T22:26:52.247-08:00برسد به دست خانم رویا حشمتی<p><span style="font-size: large;"> خانم رویا حشمتی. </span></p><p><span style="font-size: large;"><br /></span></p><p><span style="font-size: large;">با سلام. </span></p><p><span style="font-size: large;">نامه شما را در شبکه های اجتماعی خواندم و بابت پست قبلی عذرخواهی می کنم. </span></p><p><span style="font-size: large;">لقب مظلوم شایسته شما نیست. شما شایسته لقب شجاعت هستید.<br /></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-59876270990407951712024-01-07T11:39:00.000-08:002024-01-07T11:40:19.208-08:00مظلومیت اگر چهره داشت.<p> </p><p></p><p></p><p></p><p></p><p>رویا حشمتی. 74 ضربه شلاق برای پوشیدن لباس دلخواه!!!! این ها را ایران در کجای تاریخ دل کباب شده اش جای خواهد داد. نمی دانم. می دانم اگر مظلومیت چهره ایی می داشت، شاید این شکلی بود.<br /></p><p style="text-align: center;"><img alt="رویا حشمتی" class="bbc-1uwua2r" height="239" src="https://ichef.bbci.co.uk/news/640/cpsprodpb/e4ca/live/38c6b830-accb-11ee-9688-2d25036d13d3.jpg" style="aspect-ratio: 1170 / 658;" width="400" /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-77758407490338201182023-12-07T21:42:00.000-08:002023-12-08T02:41:00.573-08:00<div><p></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6KYKJlgDpUz14Ec9rp6LYUbSZMrwN2qtyZl8RNtzKnI9J5KmbNR9EqJGdr_qc12UIiUtLjHYLym4crjLXznarVUhL5SgijInixyarS712EsB15hTgIsWdKYzL0TpxsG-oE4wtHMvnP1VZKpESV_KhqYkrhUp5hlv_fHylMy3ot0ER0MfZo2hyP98H-w/s300/tatello.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="200" data-original-width="300" height="200" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6KYKJlgDpUz14Ec9rp6LYUbSZMrwN2qtyZl8RNtzKnI9J5KmbNR9EqJGdr_qc12UIiUtLjHYLym4crjLXznarVUhL5SgijInixyarS712EsB15hTgIsWdKYzL0TpxsG-oE4wtHMvnP1VZKpESV_KhqYkrhUp5hlv_fHylMy3ot0ER0MfZo2hyP98H-w/s1600/tatello.jpg" width="300" /></a></div><br /></div><div style="text-align: justify;"> <span style="font-family: georgia; font-size: medium;">صاحب این عکس امیر حسین مقصود لو اگر کمی آینده نگری می داشت و اگر کمی سواد می داشت که بتواند اوضاع را بررسی کند می فهمید که اگر چهار سال دیگر در این مملکت می ماند، امروز وزیر فرهنگ می شد. عجله کرد و آینده خودش را تباه کرد. <br />نمی دانم کدام ابلهی او را به دیدن سید رئیسی برده بود که مثلا نشان بدهد که سید رئیس جمهور، کثرت گراست. آن روزها همه از این ترفند استفاده می کردند. ناطق نوری سال 76 با علی پروین و منصور پور حیدری فقید عکس می انداخت. شایع شد که کروبی سال 84 با ساسی مانکن دیدار داشته است. ( شنیدم ولی ندیدم در جایی) سال 96 حسن روحانی نام شجریان را پس از اعتراضات 88 برد تا رای جمع کند و رای هم جمع کرد. آن روزها این ترفند می گرفت اما این روزها دیگر فایده و کاربردی ندارد. فایده ندارد چون دیگر کسی فریب این حرکت را نمی خورد. کارایی ندارد چون سیستم سیاسی حال حاضر دیگر صندوق رای و مشارکت حداکثری برایش اهمیتی ندارد و این مورد آخر را در انتخابات 1400 به روشنی نشان داد. نشان داد که 5 نفر پوششی را آورده است تا مقابل عبدالناصر همتی، رئیسی رای بیاورد که آورد و هر 5 نفر هم بنجل. <br /><br />تتلو، صاحب و بنیانگذار ایسمِ تتلیست ها این روزها در قوه قضاییه ایران پرونده دار شده است و قرار است به زودی به عنوان بمبی خبری دادگاه او برگزار شود . تتلو، خروجی همین سیستم است. در غیاب مدیرانی فرهنگی که با فرهنگ آشنا باشند و بدانند که فِ فرهنگ را چگونه می نویسند، تتلو رشد و نمو پیدا کرد و بعد فکر کرد که آن ور آب هم خبری است و رفت و خودش را هر چه بیشتر و بیشتر از آدمیزادی به دور کرد. تتلو و امثال او محصول همین سیستم هستند وقتی که سازهای اصیل ایرانی و موسیقی اصیل ایرانی از سطح رسانه ها نه تنها به حاشیه رانده شد بلکه حذف شده است در آوار شبکه های اجتماعی آنچه تولید می شود، ابتذال فرهنگی است که خروجی آن تتلو ها و ساسی ها می شوند و آن قدر در نبود بزرگان موسیقی در سطح رسانه ها پیش می روند که توسط همان کسانی که موسیقی اصیل را حذف کرده اند، به عنوان خطری در پیش رو نشان داده می شوند.<br />صلای بازگشت به خویشتن باید زد. خویشتنی که در آن ادبیات فاخر و موسیقی اصیل ایرانی به سطح رسانه ها راه یابد و در آن ممنوعیتی از پوشش و نشان دادن سازها در کار نباشد. بازگشتی که در آن فردوسی و سعدی و.... دیگرانی در مدارس تدریس شوند و این تدریس از دبستان ها شروع شود و نه از دانشگاه ها و آن هم با حذف و از ریخت انداختن داستان ها. صلای بازگشتی باید به خود زد که در آن همه نوع فکری مجال رویش و پویش داشته باشد و جامعه خود به انتخاب خود دست به انتخاب بزند. جامعه، عقل دارد و نیازی ندارد که دیگری به جای او فکر کند و تصمیم بگیرد. روندی که 40 است ادامه دارد و اوضاع را چنین کرده است. <br /><br />به هر حال امیدواری این نوشته بر این است که تیری باشد که بر هدف بنشیند، انشالله.</span></div><p></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-15371473304652236732023-12-05T11:25:00.000-08:002023-12-05T11:45:54.617-08:00برسد به دست همسر محترم شهردار نامحترم تهران در سال 1402<p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">با سلام. </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">امروز در آوار خبرها خواندم که گویا همسر شما ازدواج مجدد کرده اند. به راست و دروغ این خبر کاری ندارم اما آمدم برای شما که شاید این صفحه را روزی ببینید، بنویسم که : وقتی همسر شما در مناظره در مقابل آقای تاج زاده به راحتی خوردن ماست، دروغ می گوید و روز را شب و شب را روز نشان می دهد، چرا به شما دروغ نگوید؟!!!!! نمی تواند!!! صد البته که می تواند. کسی بتواند در مقابل دوربین و در مقابل حاضران به راحتی هرچه تمام تر دروغ بگوید!!! چرا به شما نگوید. </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">از او پرسیدند که فرزندان شما در خارج چه می کنند؟ اول انکار کرد بعد یادش رفت که دارد دروغ می گوید، بعد گفت: برای کمک به انقلاب در خارج از ایران تحصیل می کنند!!!!!!!!!!!!!!!! کسی که یادش برود دارد دروغ می گوید( بچه هایش در خارج نیستند) و بعدش بیاید دروغ دیگری بگوید( کمک به انقلاب) چرا به شما دروغ نگوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟</span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">به روایت میر شجاع درحصر: مملکت دچار این مشکل شده است که صاف به دوربین زل می زنند و دروغ می گویند. </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">خداوند این مملکت را از آفت دروغ و دروغگویان در امان نگه دارد. آمین.</span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> پی نوشت: عُقم می گیرد که بخواهم نام شهردار تهران در سال 1402 را به زبان بیاورم.</span><br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-71717143562358883802023-12-05T11:12:00.000-08:002023-12-05T11:12:41.640-08:00اختلاس آباد<p><span style="font-size: medium;"> هر چه جلوتر می رود این کشتی توفان زده ایی که عنقریب به گِل خواهد نشست، خبر پشت خبر می آید که اختلاس شده است. مملکت نیست که، اختلاس آباد است. این ها بماند که گفته اند: کِش ندهید. کِش نداده اینقدر برده اند، کِش بدهند چقدر خواهند برد. </span></p><p><span style="font-size: medium;">هر چه جلوتر می رود به صحت مدعای کتاب جمال زاده به نام: خُلقیات ما ایرانیان بیشتر از پیش ایمان می آورم. </span><br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-41827805759103018302023-11-24T11:55:00.000-08:002023-11-24T11:55:22.196-08:00درباره افزایش میزان دوران خدمت <div style="text-align: justify;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;"><br /></span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;"><br /></span></div><p style="text-align: right;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;"> در چند روز گذشته خبر تصویب قانونی با یک قیام و قعود در مجلس شورا انگشت ها را به دهان کشاند که تصویب چنین قانونی با یک نشت و برخاست، بی هچی اطلاع رسانی درباره پیشینه و تحقیق درباره آن چگونه ممکن است و آن ها که ناظران این واقعه هستند هنوز نتوانسته اند که انگشت از دهان خود بیرون بیاورند از تعجب. </span></p><p style="text-align: right;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;">باید بنویسم که البته جای تعجبی ندارد که این ها که در ساختمان شورا هستند، نمایندگان مردم نیستند و بیشتر شبیه به نمایندگان منتسب مجلس سنا هستند که از حوزه ایی باید بیایند ( و در محترمانه ترین ترجمه) الف یا ب بیاید به جای هر گزینه دیگری . </span></p><p style="text-align: right;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;">آن ها که ناظران و دلسوزان واقعی نمایش پیش رو هستند می دانند و این نوشته برای آن هایی است که نمی دانند و بیدارند و نه آن ها که بیدارند و خود را به خواب زده اند. </span></p><p style="text-align: right;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;">این که مردم در ارتباط با تصویب قانون افزایش سن خدمت صدایشان درنیامده است نباید کسی را به شک و شبهه درستی این قانون بیندازد بلکه باید حواسشان را جمع کنند و بدانند که اگر صدایی از کسی در گوشه ایی بیرون نمی آید تنها برای این است که بیشتر این مردم منتظر پایان ماجرا هستند و برای شان مهم نیست که چه خواهد شد و منتظر هستند که این حکومت برود و فقط برود، مهم نیست حالا چه کسی می آید و هر کسی که می آید باید بداند که دیگر نباید در سبک زندگی مردم دخالت کند و هر سیستم سیاسی که این را بداند، مردم در آینده از او استقبال خواهند کرد. </span></p><p style="text-align: right;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;">هر چه اعتراض های خیابانی مردم از سال هشتاد و هشت تا نود و هشت در حکومت بود از اعتراضات خیابانی سال 1401 بر حکومت است و این زنگ خطر را عقلای قوم دریابند و به فکر آشتی با مردم باشند و درهای حضور مردم در سرنوشت خود را باز کنند و جاهلانه به مقابله با مردم برنخیزند که چیزی جز هزینه برای ایران و ایرانی و سیستم حکومتی نخواهد داشت . </span></p><p style="text-align: right;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;">این بی تفاوتی در قبال تصویب هرگونه قانونی در مجلسی که نمایندگان واقعی مردم در آن حضور ندارند، زنگ خطر بلندی است که یا به عمد شنیده نمی شود یا آنقدر بلند است که گوش خیلی ها را کر کرده است. </span></p><p style="text-align: right;"><span style="font-family: verdana; font-size: medium;"> به عنوان یک ایرانی دل نگران ایران و آینده آن، نوشتم. باشد که یکی از میانه کارگر شود. </span><br /></p><p style="text-align: right;"> </p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-43808877020511441182023-10-17T07:44:00.004-07:002023-10-17T07:45:59.819-07:00در ارتباط با قتل فجیع داریوش مهرجویی<p><span style="font-size: medium;"> خیلی خلاصه در ارتباط با قتل داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر بنویسم که اگر قاتل را گرفتند و نشان دادند و دادگاهی علنی برگزار کردند که در آن تمام چفت و بست های داستان قتل او کنار هم جور شد، می شود گفت کار یک و یا چند قاتل بوده است با دلایلی شخصی و الا در غیر این صورت دلایل دیگری دارد که سعی خواهد شد پرونده دچار مرور زمان شود و باقی قضایا.</span><span style="font-size: medium;"><br /></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-21583684565783534602023-10-16T12:41:00.002-07:002023-10-16T12:41:34.307-07:00این پست با یاد محمدعلی سپانلو و عباس معروفی در ارتباط با جنگ غزه و اسرائیل است<p><span style="font-size: x-large;"> </span></p><p><span style="font-size: x-large;"> </span></p><p><span style="font-size: x-large;"> نام تمام مردگان یحیی است<br /></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-42439338438030728312023-10-16T12:25:00.002-07:002023-10-16T12:25:25.125-07:00درباره جنگ اسرائیل و غزه در سال 2023<p> انسان که می نویسم، نه به معنای عرفی آن که مشتمل بر رعایت عدالت و اخلاق و .... است بلکه به معنای ظاهری آن، کسی که در رگهای خون جریان دارد و گوشت و استخوان دارد و ...... نیز این روزها می ماند که چه بنویسد در ارتباط با حال و هوای این روزهای جنگی که در جریان است در اسرائیل و غزه .</p><p>کسی اگر این هیبأت ظاهر را هم داشته باشد دلش از دیدن این تصاویر به درد می آید چه رسد به آن که وجدانی انسان دوستانه دارد و بر رعایت اخلاق و عدالت و آن چه به امروز به زیستن انسان ارتباط دارد، فکر می کند. دل انسان از دیدن این هجمه از نا آدمی انگاری در هر دو سو به درد می آید. </p><p>شاید خواننده این متن ایراد بگیرد که همین انسان گوشت و پوست و استخوان دار این روزها را دارد رقم می زند. بله. همین انسان ظاهرآ انسان دارد این روزها را خراب می کند اما روی این نوشته با همین انسان هاست که بیدار شوند اما و هزار اما در این بین است که هیچ انسانی مانند انسان دیگر به انسان نگاه نمی کند. </p><p>آن چه این روزها در غزه و اسرائیل در جریان است دیگر جنگ نیست. جنگ که جنگ باشد از دیروزهای دیروز به آن به عنوان یک علم نگاه می کردند و در آن سخن از تاکتیک های مقابله و حمله بود برای تسخیر و تصرف که هیچ جنگی نیز بدون کشتن انسانی رقم نخورده است اما هر گونه که بوده است از آن تحت عنوان علم یاد می کرده اند که با فراگیری آن انسان قدرت دفاع و تهاجم را می آموخته است اما آن چه که من به روایت عکس ها و ویدیوها می بینم در شبکه های اجتماعی دیگر جنگ نیست!!!!! جنون محض است. قائده ایی ندارد، رسم مرسومی را به اجرا نمی گذارد، هر چه هست تسخیر برای نابودی است و آن هم نه نابودی انسان که نابودی نوعی از اندیشه که در هر دو سوی آن یک شعار وجود دارد و آن شعار این است: </p><p>حق یک چیز است و آن هم نزد من است نه دیگری. </p><p>حال آن که باید یادآوری که عدالت ورزیدن در جنگ نیز یکی از شروط جنگ بودن یک جنگ است و الا جنون ادواری نوع بشر است که این روزها در هر دو سوی جنگ در جریان است. </p><p>حماس با آن حماقتش که تصویر کودک اسرائیلی را منتشر کرد که مادرش را می خواهد و اسرائیل و صهیون نیز با بستن آب و بستن آن خاک به بمباران و از بین بردن هر چه انسان برای به زیستن خویش ساخته است. </p><p>آدم بودن از بین رفته است که در تهران ابلهانی شربت و شیرینی پخش می کردند برای حمله حماس و باید از آن ابلهان پرسید امروز که آب و برق و تمام زیر ساخت های مورد نیاز اولیه از بین رفته است، چه کسی می تواند یک شب و روز، خواب آرام و زندگی بدون دغدغه از گرسنه نماندن به مردم غزه اعطا کند. </p><p>پاسخ دادن به این سوال و شاید حداقل فکر کردن به این سوال کسی که خواب باشد را بیدار کند اما ابلهی که شربت و شیرینی می خورد همان کسی است که خودش را به خواب زده است و ممکن نیست که دیگر بیدار شود. <br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-27172060808319200772023-09-14T23:25:00.005-07:002023-09-14T23:25:44.071-07:00یوتیوب را آزاد کنید.<p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;"> در این چند روز که حال اینترنت خوب است و کسی در آن سیخی نزده است و کمی و تاکید میکنم که کمی سرعتها بالاست و به مرحمت ج.ا یوتیوب بدون نیاز به فیلتر شکن در دسترس است، نشسته ام و دوباره شروع کرده ام به دیدن فیلم های آموزشی زبان فرانسه ایی که از میانه راه آن را رها کردم به دلیل فیلترینگ و سرعت بسیار بد اینترنت. </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">حالم خوب است که کمی می توانم یوتیوب این دانشگاه رایگان جهانی را با زحمت کمتری ببینم و از آن استفاده کنم. دنیا دارد با هوش مصنوعی به تسخیر فضا می پردازد و در ایران ما هنوز دعوای عمر و زید است و علی و عمر. بگذاریم و بگذریم. باید ایرانی بماند که اسلام مطلوب ج.ا بماند بر روی زمین. ایران و ایرانی که نباشد فاتحه خیلی از چیزها و از جمله همان اسلام مطلوب ج.ا هم نخواهد بود. پس اگر کسی از مسئولین دارد این نوشته ناقابل را می خواند اهتمام به ورزد به این که سرعت ها را بالا ببرد و فیلترینگ را کمتر و کمتر کند. حرف بر سر این است که کسی که چیزی را بخواهد ببیند، می بیند به هر طریقی و از جمله شاید پناه بردن دوباره به رادیو چیزی شبیه به این که کسی که می خواهد مشروب بخورد،بشود عرق پوست بادمجان را هم می گیرد تا خودش را مست کند و در این بین چه ضربه ها که به خود نمی زند اما فیلترینگ همان ضربه را به یک نسل و یک کشور و تاریخ همان کشور وارد می کند. </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">سرعت اینترنت را بالا ببرید</span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">و </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">فیلترینگ را محدود کنید. </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;">خواهشاً که دنیا رفت و ما اندر خم یک کوچه ایم. </span><br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-75302770455065500232023-08-01T22:45:00.002-07:002023-08-01T22:45:15.143-07:00بدبختی به روایت تصویر<div class="separator"><p style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img class="alignnone tie-appear" height="246" src="http://onenewsbox.com/wp-content/uploads/2022/05/Snap487.jpg" width="444" /></p></div><p><span style="font-size: small;"> ارسطو به درستی گفته است که تا زمان مرگ هیچ مشخص نیست که چه کسی سعادتمندانه زندگی کرده است. </span></p><p><span style="font-size: small;">بیچاره نادر طالب زاده. دق کرد و سقط شد. </span></p><p><span style="font-size: small;">آن زنک جاسوس انگلیسی، کاترین شکدم یهودی، حسابی به خدمتش رسید و گذاشت و رفت. </span></p><p><br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-18437985350148618122023-08-01T22:39:00.004-07:002023-08-01T22:39:59.607-07:00از مشکل خانوادگی نظام در سال 88 تا مشکل خانوادگی نظام در سال 1402<p><span style="font-size: small;"> هر دم از این باغ بری می رسد. </span></p><p><span style="font-size: small;">بعد از افتضاح مسئول ارشاد گیلان که آبروی نداشته را به حراج گذاشت، سخنان آقای محسنی اژه ایی نتوانست ماله ایی اساسی بر روی این فضاحت بکشد، آن جا که گفت: مشکلاتی از این جنس، مشکل درون خانوادگی نظام است. </span></p><p><span style="font-size: small;">فضاحت از این بیشتر؟!!!! </span></p><p><span style="font-size: small;">از مشکل خانوادگی نظام در سال هشتادوهشت بنا به قول میرحسین موسوی به چه روزی رسیده است نظام که فضاحت مسئول ارشاد گبلان را هم مشکل خانوادگی نظام می خوانند. </span></p><p><span style="font-size: small;">به این می گویند: سقوط ارزشها</span><br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-31685527156164104942023-05-30T13:24:00.001-07:002023-05-30T13:25:19.423-07:00برسد به دست سردار دکتر فیلیپ مارشال تقلبی سعید قاسمی <p><span style="font-size: medium;"> اول آن که بیچاره کسانی و بدبخت ساختمانی که کسی مانند سعید قاسمی در آن جا بر منبر می رود و نام آن ساختمان را دانشگاه می گذارند و نام پامنبری هایش را دانشجو. </span></p><p><span style="font-size: medium;">سردار دکتر، ناپلئون پلاستیکی امروز ادعا کرده است که مهسا امینی فقید آموزش دیده بود. </span></p><p><span style="font-size: medium;">دروغگویی هم حدی دارد و قبح دروغگویی را هم ریخته ایی. یک دختر بیست ساله در کدام کشور آموزش دیده است. کی از مملکت رفته و کی برگشته است. اگر سندی از خروج و ورود او می داشتید که پیراهن عثمان می کردید. دروغگویی هم حدی دارد. خون آن دختر معصوم را ریختید و حالا طلبکار ملت هم شده اید. به این می گویند: پفیوزی . </span></p><p><span style="font-size: medium;"> آدم ها چرا دروغ می گویند: چون دستانشان از حقیقت تهی است. </span></p><p><span style="font-size: medium;">در خانه اگر کس است یک حرف بس است. <br /></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-45100346749155833042023-03-22T11:31:00.002-07:002023-03-22T11:31:26.262-07:001401<div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br /></span></div><p style="text-align: right;"><span style="font-size: medium;"> سال بد <br />سال باد <br />سال گریه <br />گلوله <br />چشم <br />سر <br />دست <br />پا <br />قلب <br />سال هزاروچهارصدو یک شمسی بود. سال بدی بود چون سال های گذشته و بدتر از آن. آن عمودی نویسی بالا را شعر ندانید. فقط توان خط از شرح کلمه کم بود که هر کلمه می رفت زیر کلمه بعدی.<br />در سال هزاروچهارصد و دو تا این جا که من می بینم آنچه به چشم نمی آید آن است که هیچ چیزی عوض نشده است. البته شرایط به قبل از شهریور چهارده صفر یک بر نمی گردد اما بهتر نمی شود یعنی گام مثبتی دیده نمی شود که برداشته شده باشد. <br />این ها را نوشتم که نوشته باشم. همین. <br /></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-23525304035639191952022-08-08T10:21:00.002-07:002022-08-08T10:21:29.237-07:00برسد به دست رئیس صداوسیما<div style="text-align: justify;"><br /></div><p style="text-align: right;"> از هشتم خرداد ماه امسال، صاحب این وبلاگ چیزی در این وبلاگ ننوشت. حس نوشتن در این جا نبود یا بهتر این که حرفی که به درد اینجا بخورد نبود. </p><p style="text-align: right;">صاحب این وبلاگ تلوزیون نمی بیند. ماهواره نیز ایضاً. ترجیح صاحب این وبلاگ خواندن کتاب است. از شبکه های اجتماعی به دور نیستم اما به قدر حاجت استفاده می کنم و قدر حاجت را هم اگر کسی بخواهد بداند اینقدر است که بیشتر از صد و سه صفحه که یک صفحه خبری بیشتر در آن نیست و مابقی هر چه هست درباره کتاب است و نویسندگان را دنبال می کنم و آنها که من را هم دنبال می کنند چهل نفری بیشتر نیستند. یعنی خودم اذن دخول به صفحه مبارکم را نمی دهم. </p><p style="text-align: right;">حالا چرا این ها را نوشتم. </p><p style="text-align: right;">در این شب ها یکی از معدود سریال های مورد علاقه من از تلوزیون پخش می شود. آن هم سریال شب دهم است که سال تولید آن بر می گردد به سال هشتادو دو شمسی. نوزده سال پیش. از معدود سریال هایی است که اگر بدانم تلوزیون آن را پخش می کند، کتاب را می بندم و به مانند امسال برای باز نوزدهم می نشینم تا آن را نگاه کنم. حالا شاید غلو آمیز باشد این نوزدهمین بار اما بیشتر از تعداد انگشتان یک دست است که این سریال را می نشینم و نگاه می کنم. چرا؟ از معدود کارهای حسن فتحی است که برای آن مایه گذاشته است. فیلم نامه فخیم است. اوج و فرود داستان و کات هایی که در سکانس ها داده است و حرکت دوربین و ..... همه دست به دست هم داده اند و کار، کاری جاندار از آب درآمده است. این میان بماند که نوستالوژیای دهه چهل و پنجاه شمسی برای کسی چون من که خیلی از رمان های ایرانی که خوانده است در آن حال و هواست، صد البته که تاثیر گذار است. </p><p style="text-align: right;">در این ده شب محرمی که امسال نیز تلوزیون دست به دامان پخش این سریال شده است برای جلب بینندگان خودش آنچه واضح بود، دوباره در دوباره مکرر شد و آن هم این بود که تلوزیون هیچ اهمیتی به مخاطب خودش نمی دهد و ساعت پخش این سریال را هر شب در ساعتی شروع می کند و دو قسمت را که به هیچ عنوان نمایش نداد و از آن بدتر این که در فهرست پخش برنامه هایش نام سریال را می آورد اما آن را پخش نمی کند و مخاطبی که من باشم نشسته ام چشم به راه و از این کانال به آن کانال میروم که کی بشود که شروع بشود که نمی شود که نمی شود که نمی شود. </p><p style="text-align: right;">این بی اهمیتی مخاطب نیز ریشه متصل بودن هزینه های جاری صداوسیما به چاه نفت است و دریافت خر در خروار بودجه دولتی بدون آن که رئیس آن دغدغه پاسخگویی به جایی و کسی و نهادی را داشته باشد. وقتی که چنین حالتی رخ می دهد چه می شود؟ تلوزیون برای مخاطب بی اهمیت می شود به این دلیل که وقتش برایش اهمیت دارد و از طرف دیگر به دامان کانال های ماهواره ایی پناه می برد که می داند هر برنامه ایی در ساعت مفرر خودش پخش می شود. </p><p style="text-align: right;">آقای جبلی، رئیس محترم تلوزیون میلی و نه ملی، برای مخاطبان احتمالی تان اهمیت قائل شوید. <br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-59627055327100231332022-05-29T10:20:00.001-07:002022-05-29T10:20:26.872-07:00برسد به دست زر امیر ابراهیمی<div style="text-align: justify;"><br /></div><p style="text-align: right;"> زهرا امیر ابراهیمی یا همان زر امیرابراهیمی دیروز برنده جایزه ایی در جشنواره نخل شده است. مبارکش باشد البته نمی گویم که حق به حقدار رسید و .... سایر قضایا. باید فیلم را ببینم تا بدانم که محق آن جایزه هست یا نیست اما در حال حاضر و فیلم را نادیده دارم این یادداشت کوتاه را می نویسم و امیدوارم که زر هم این را بخواند. جایزه بیشتر برای من یکی، جایزه ایی است سیاسی. یعنی داواران یک تنه نشسته اند که حال مسئولان جمهوری اسلامی را بگیرند و خوب هم گرفته اند تا اینجا اما جای یک پرسش خالی است؟ بازگشت امیرابراهیمی به سینما با این فیلم و بعد از سال ها دوری از فضای سینما آیا نشان از توانمندی او دارد؟ اگر سال بعد در فیلم دیگری بازی کند و از این فیلم بهتر باشد و بعد روابط جمهوری اسلامی با فرانسه ختم به خیر شده باشد و او به خاطر آن فیلم جایزه نگیرد، چه می شود؟ ارزشهای او نادیده گرفته شده است و شده است بازیچه؟ یا این که مسئولان کن بی لیاقت هستند که به بازی بهتر او در فیلم سال بعد جایزه نداده اند؟ یا این که اگر فیلم دیگری بازی کرد و جایزه ایی هم گرفت اما از آن استقبالی چون امروز نشد! سیاسی بودن این جایزه را چگونه می توان توجیح کرد؟ سوال در این باره زیاد است و گفتم که فیلم را نادیده دارم درباره بازی او می نویسم اما یادتان باشد که به فیلمی که جعفرپناهی با موبایل گرفته بود خرس نقره ایی دادند؟ چرا؟ به حتم فیلم از بسیاری لحاظ قابل لحاظ کردن در کنار سایر رقبا نبود اما تلاش او جای قدردانی داشت و برلیناله از او تقدیر کرد به خاطر تلاشش، تلاش برای شکستن ممنوع الکاری و آن هم درست در روزهایی که ایران با اروپا و جهان مسئله هایی اساسی داشت. من به جعفر پناهی احترام می گذارم به مانند بسیاری اما آن جایزه سیاسی بود و نه هنری. جایزه زهرا امیر ابراهیمی هم تا این جا به گمانم سیاسی است تا هنری. باید منتظر بود و دید که او در آینده چه می کند. </p><p style="text-align: right;">قدر دانی از زهرا به گمانم کار خوبی است. دلجویی است از او که روزگار و آدم هایش با او در آن برهه بد کردند. در یادداشتی که به دست یکی از دوستان او دادم و نمی دانم که آیا به دستش رسید یا نه اشاره کردم که هیچ امر غیر انسانی رخ نداده است و او برای من یک انسان محترم است که حقوق به حقه ایی دارد در این آب و خاک اما او رفت چون جامعه با او خوب نکرد. جامعه و آدم هایش که یکی من باشم باید در خیابان می رفتیم و از ماندن او و کار کردن او در ایران حمایت می کردیم و نرفتیم و او رفت و رسید تا امروز. </p><p style="text-align: right;">خلاصه آن که امیدوارم زر روزهای بهتری را ببیند و جایزه های بزرگتری بگیرد که به گمانم هنری باشد و شایسته هنر او و نه جایزه ایی سیاسی که امروز می دهند و فردا نمی دهند و امیداورم که این جایزه (تکرار می کنم هنوز فیلم را ندیده ام) مسیر او را به بی راهه نکشاند. <br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-88926281895367605842022-05-12T09:17:00.004-07:002022-05-12T09:17:48.719-07:00منچولبا<div style="text-align: justify;"><br /></div><p style="text-align: right;"> مردمی سازی نظام پرداخت یارانه ها که دولت ابراهیم رئیسی به دنبال آن است و یعنی رها سازی قیمت ها، من را به یاد مهران مدیری و سریال پاورچین انداخت که در آنجا شرکتی افتتاح می کنند به نام: منچولبا که مخفف اسم بلندِ مدیریت نهادینه سازی چالشها و بهینه سازی امور است . </p><p style="text-align: right;">حالا یکی بیاید و از این اسم بلندِ مردمی سازی نظام پرداخت یارانه ها، رمز گشایی کند و بگوید نام کامل تر آن چیست؟ <br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-35558823199936821632022-05-09T04:34:00.004-07:002022-05-09T04:34:46.012-07:00بی وزنی <div style="text-align: justify;"><br /></div><p style="text-align: right;"><span style="font-size: medium;"> </span></p><p id="docs-internal-guid-a64e824b-7fff-2060-6cc2-be3e98d51e6e" style="line-height: 1.38; margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;"><span style="font-size: medium;"><span style="background-color: transparent; color: black; font-family: Arial; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 400; text-decoration: none; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">خواب دیدم دیشب که مادرم در خانه را باز کرد و با آن چادر مشکی خودش به خانه آمد. یعنی در حیاط را باز کرد و من تنها سر و کمی پایین تر از آن را دیدم و فهمیدم که مادرم چادر مشکی خودش را به سر دارد و حالت به سر گرفتن چادرش مثل همیشه بود. با دست راستش آن را تا زیر لب پایینی آورده بود بالا. روز بود که مادرم آمده بود به خانه. در حیاط را که باز کرد، گفتم: سلام مامان. خوبی . چیزی نگفت. گفتم: آمدی دنبالم تا با هم برویم. این را که گفتم ، کمی ، خیلی کم مکث کردم و بعد گفتم: بدهی ندارم، الان آماده می شم میام. </span></span></p><span style="font-size: medium;"><br /></span><p style="line-height: 1.38; margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;"><span style="font-size: medium;"><span style="background-color: transparent; color: black; font-family: Arial; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 400; text-decoration: none; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">آن مکث را برای این کردم که ببینم به کسی بدهی ندارم یا نه! که در خواب به نظرم آمد که ندارم. بعد انگار در حال نیم خیز کردن باشم، داشم آماده می شدم برای بلند شد که با مادرم بروم که دیدم رفت. نمی دانم چه شد و یکباره کجا رفت، اما رفت و بعد در همان خواب به این فکر کردم که شاید به کسی بدهی دارم و آن را نداده ام که مادرم مرا با خودش نبرد. </span></span></p><span style="font-size: medium;"><br /></span><p style="line-height: 1.38; margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;"><span style="font-size: medium;"><span style="background-color: transparent; color: black; font-family: Arial; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 400; text-decoration: none; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">اولین شبی بود که بعد از رفتن مادر و پدرم دیر به خانه آمدم. ساعت یک نیمه شب بود. شب خوبی بود و با آن خواب خوبتر شد. از صبح که از خواب بیدار شده ام ، یکریز این فکر دست از سرم بر نمی دارد که آن بدهی چه چیز می تواند باشد. شاید من به انسان نه اما به خدا بدهکار باشم بابت روزه های خورده و نمازهای قضا شده این دوسال؟ نمی دانم! اما نه . این ها نباید باشد. این ها چیزی نیست که بدهکاری باشد. کار دیگری کرده ام و یادم نیست و از صیح یکریز دارم از خودم حساب می کشم تا همین الان که دارم این ها را می نویسم. تا همین الان که دارد باران می بارد. </span></span></p><span style="font-size: medium;"><br /></span><p style="line-height: 1.38; margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;"><span style="font-size: medium;"><span style="background-color: transparent; color: black; font-family: Arial; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 400; text-decoration: none; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">آن چند لحظه خیز برداشتنم برای آماده شده، سبکترین احساسی بود که در این دو سال گذشته داشته ام. احساس بی وزن بودن و رها شدن از تمام تعلقات. شاید اگر دست می داد و می رفتم، کمی خانواده برای چند روزی پژمرده می شدند اما این احساس را هیچ چیز این روزها نمی تواند در من ایجاد کند که این خیز چند ثانیه ایی برای رفتن. حس خوبی بود که نشد که بشود. همین. </span></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-41989350298050523562022-04-30T07:43:00.000-07:002022-04-30T07:43:11.522-07:00واردات شرف<p> مشکل این روزهای ج.ا در این است که کمبود شرف را احساس نمی کنند. </p><p>باید گشت و جایی را پیدا کرد که در آن شرف می فروشند و از آن جا وارد کرد. </p><p>آمدم این ها را بگویم که دیدم جایی از این جا، امروز، ارزانتر شرف نمی فروشند. <br /></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3550410476447880977.post-10094421577486153432022-04-22T11:55:00.007-07:002022-04-22T11:55:50.039-07:00کارهای شب اِحیایی<div style="text-align: justify;"><br /></div><p style="text-align: right;"><span style="font-size: medium;"> این اولین شب اِحیایی است که در خانه تنها هستم. سال پیش در چنین شبی پدرم در گذشت و به رحمت حق پیوست. کرونا او را برد . باید خیلی از مسئولین را می برد و یکی از آنهایی که باید می برد و تا امروز نبرده است همین وزیر بهداشت است که در زمان دولت روحانی نامه نوشت که واکسن وارد نشود و بعد که خودش به آروزیش یعنی وزارت رسید نامه امضا کرد که وارد شود. خون خیلی ها به گردن اوست. امیدوارم که دنیایی بعد از این دنیا باشد تا خداوند او را در جهنم خودش بسوزاند که خیلی ها را داغدار کرده است. <br />در این شب که آن را اولین شب اِحیایی می دانم که تنها هستم و هنوز فکر می کنم که پدرم با من است و مادرم که دو سالی می شود که به رحمت حق رفته است، حس و حال هیچ کاری را ندارم. شاید فیلم هم نبینم که صبح بشود. حس و حال کتاب خواندن را هم ندارم . باران هم شکر خدا خوب می بارد. شهر کمی نفس بکشد. گل ها و درخت ها تشنه اند و حیوانات هم و آدم ها که اوضاعشان از آنها هم بدتر است. با خودم گفتم چه کار کنم که این شب بگذرد؟ <br />سال های پیشتر که آن ها بودند من این شب ها را دوست نداشتم . خانه ماتمکده ایی بود اساسی . از صبح تا شب صدای ناله بود که در خانه بلند بود و این شب ها که می شد، تلوزیون هم شور کار را در می آورد و آخرین سالی که مادرم زنده بود و می توانست بیدار بماند برای اِحیا چه گریه هایی می کرد. تحریرهایی می آمد که قمر الملوک نمی توانست بیاید. خودش را در پیش بزرگان دین می دید و ..... البته بیماری دیابتی هم که چند سالی بود او را اذیت می کرد از دلیل ها بود اما آن گریه ها از درد جسمانی نبود، کم آورده بود شاید؟ نمی دانم. بهرحال گفتم چه کنم که شب بگذرد؟ تا الان دو ساعتی گذشته است. نشسته ام به وبلاگ خواندن. به وبلاگ هایی که در لینکدونی خودم گذاشته ام سر زدم و به وبلاگ هایی که آنها در لینکدونی خود گذاشته اند سر زدم و آنها که تازه بود را خواندم . مانده ام آن ها که ده سالی هست که نمی نویسند؟ چرا وبلاگ را نگه داشته اند؟ دفتر خاطرات است شاید؟ شاید برایشان مهم است؟ و هزاران شاید دیگری که می شود ردیف کرد. <br />به سایت های خبری هم سر زدم . گَندکاری خاندان قالیباف روی بورس است. بی شرفی کرده اند اینها . قالیباف اگر شرف داشته باشد، باید استعفا بدهد و برود پی کارش. سهمش را از سفره انقلاب در این دو دهه مسئولیتش برداشته است. بی گمان آنقدر برداشته است که تا دو پشتش چون خاندان پهلوی که بخورند کم نیاورند فقط می ماند مسئله شرف که فرو داده اند و هضم کرده اند و دفع کرده اند. <br /><br />وای به حال مملکت است و ملت . <br /></span></p>khorasanihttp://www.blogger.com/profile/02566591046227609097noreply@blogger.com0