۱۳۹۹ بهمن ۱۱, شنبه

۱۳۹۹ بهمن ۹, پنجشنبه

کمی درباره همجنسخواهی و بیزاری از آن


    Image به اندازه یک رای درباره توئیت آقای باقی می نویسم که من با رای او همرای هستم و اجازه بدهید که بگویم در تصور من هم   دل آشوبی برپا می شود از این که دو مرد با یکدیگر ازدواج کنند و بخواهند شکلی جدید از بنیادی به نام خانواده به دنیا عرضه کنند. البته با قیاسی که ایشان در توئیت خود به کار برده اند موافق نیستم اما با رای کلی ایشان همراه و همرای هستم.

فرج سرکوهی در حمله و نقد عمادالدین باقی کلمه چندش آور را در پرانتز می آورد و از او می خواهد که اجازه بدهد که دیگران حق داشته باشند که او را (باقی) چندش آور بخوانند. فرج سرکوهی ها تحمل یک کلمه چندش آور از آقای باقی را ندارند و آن وقت می خواهند که او همجنس خواهی را چندش آور نخواند و نداند. جماعت توئیتری فعال که همرای و همراه با آقای سرکوهی هستند از جمله کسانی هستند که معتقدند همه اشتباه می کنند به غیر از خودشان و اینان روی دیگر همان سکله سکولاریسم خشنی هستند که بر روی هم تلمبار شده است و برای هر چیزی حق حمله و ساکت کردن دیگری را برای خود محفوظ می داند . 

فرج سرکوهی می گوید که کلیسای لوتری آلمان ازدواج بین دو مرد را به رسمیت شناخته است و از آن تحت عنوان یک رابطه احساسی و انسانی یاد کرده است.  فرج سرکوهی نیز بد نیست که بداند در دین اسلام هم داستان لوط آمده است و آقای باقی یک انسان مسلمان است و با این پیش زمینه فعالیت می کند. پس اجازه بدهید که او هم فعالیتش را و حرفش را بزند و شما و دوستان شما هم آقای باقی را می توانید چندش آور بخوانید اما اجازه بدهید که دل آشوب بشوند از دیدن چنین تصویری . 

من فکر می کنم که یک چنین انسان هایی دارای حقوقی هستند و کسی نباید آن ها را بکشد و اعدام کند و باید برای آن ها حقوقی قائل شد که به عنوان بشر دارا هستند اما دیگرانی چون فرج سرکوهی و آن فعالین توئیتری هوادار همجنس خواهی اجازه بدهند که بگویم که موافق نیستم با بودن در کنار آنان و از این جماعت گم کرده راه  دوست دارم هرچه بیشتر دور و دورتر باشم  و آنقدر دور که چیزی بیشتر از خبر آن ها به گوشم نرسد. 

من فکر می کنم دنیایی که در آن هستیم و در آن مردان در دامان مهر مادری بزرگ شدند، دنیا را به اینجا رسانده اند. کودکی که در دامان پدری مادری گزیده بخواهد رشد کند، دنیا را به کدام سمت خواهد برد. 

بیشتر در این جا.

۱۳۹۹ بهمن ۷, سه‌شنبه

گربه پیر و عنابستانی دروغگو

     national25-1.jpgدر ویدیویی که علی اصغرعنابستانی در اینترنت هوا کرده   است آن چه که به حاشیه رفته است، اصل مطلبی است که بعد   از غلط زیادی او در ارتباط با زدن سیلی به گوش سرباز به حاشیه رفته است. 

او زمانی دهان باز کرده است که فیلم غلط زیادی او در اینترنت هوا شده است که اگر جز این می بود او هنوز غلطی که کرده است را منکر می شد و کار که به قسم حضرت عباس و دُم خروس که رسید، چاک دهانش را باز کرده است آن هم بدون اشاره به اصل غلطی که کرده است. 

فیلمی که او به عنوان تشکر از سرباز راهنمایی و رانندگی در اینترنت پخش کرده است مرا به یاد کارتون شِرِک انداخت. در آن کارتون در سکانسی گربه ایی چکمه پوش شمشیر می کشد و کمی که وَرجه وُرجه می کند به سرفه کردن می افتد و به عبارتی دیگر به غلط کردن . حالا شخص عنابستانی هماننده همان گربه است و حالا که فیلم غلط کردنش در اینترنت دست به دست می شود به سرفه کردن افتاده است.

 این اتفاق نشان داد که او یک آدم دروغگو است. این عذرخواهی که به درد لای جرز هم نمی خورد تنها برای این انجام شده است که دهان ها را ببندد. تا این جا قبول. اما او در مقام نمایندگی مجلس دروغ گفته است و قسم شکسته است و باید تنبه بشود تا دیگرانی چون او که از شهرستان ها به امید آلاف و اولوفی به تهرون آباد گریخته اند ادب بشوند تا دیگر از این غلطهای زیادی نکنند و جرات نکنند دستشان را دراز کنند و هوس کنند که فراتر از قانون بنشینند و به ریش خلق بخندند. 

عنابستانی که از کوره آبادی در شمال خراسان گریخته به فرنگستان تهرون با چندین با عوض کردن ادعاهای خود نشان داد که وقتی نظارت استصوابی می شود آدم های نالایقی چون او می توانند بر صندلی هایی تکیه بزنند که روزگاری آدم هایی چون مدرس بر آن صندلی تکیه می زدند. 

عنابستانی نشان داد که دیگر میزان مجلس نیست که اگر اینگونه باشد باید گفت یا میزانش، میزان نیست و یا این که مرحوم آقای خمینی اشتباه گفته است.

۱۳۹۹ بهمن ۶, دوشنبه

درباره وارد کردن واکسن کرونا


 چند روز دیگر به احتمال قوی کسانی همچون مسیح علینژاد با آن سوابق انتخاب خبرش برای تاثیرگذاری بر مخاطب خواهد آمد و خواهد گفت که ج.ا.ا واکسن کرونا را با تاخیر وارد کرده است تا در روزهای پیروزی انقلاب پنجاه و هفت این کار را انجام بدهد و الخ . 

آمدم تا کمی پیشگویی کرده باشم و بگویم که نگویید، نگفت.

۱۳۹۹ بهمن ۴, شنبه

درباره سیلی زدن علی اصغر عنابستانی به یک سرباز وظیفه

 sili_012321.jpgمَثَلی است که می گوید: وقتی آفتاب در حال غروب است، سایه ها دراز می شوند، کوتوله ها خودشان را بزرگ می بینند، بچه گربه خودش را بچه شیر می بیند و سکه یک قِرانی خودش را یک تومنی می بیند. 

در جایی که بچه شیرها در قفس باشند و میدان بازی را از شیرها بگیرند، مشخص است که میدان بازی جایی می شود برای جولان دادن بچه گربه ها تا با شکار یک موش خودشان را یکه تار عرصه شکار بدانند و از آن بدتر مفتخر باشند به شکار کردن موش. 

مشخص و مبرهن و بارز است که یکه و یالغوز وقتی کسی از کوره دهاتی از توابع شهرستانی بلند شود و خودش را در تهرون آبادِ آباد به انوع اشربه و اطعمه و عُلیامخدراتی پیچیده در آلاف و اولوف اونور آبی ببیند، خودش را گم کند و شیری بپندارد در میدان که تازه رسیده است و هنگامه استفاده از هرچیزی است که دمِ دست است و این یعنی خود را  در دَم قانون دیدن. 

در بلبشوی این روزها که هیچ کس دقیق نمی داند چه می خواهد بشود، روستازاده ایی از راه رسیده به فرنگستان تهران، گویا یک فقره سیلی به صورت سربازی نواخته است که تنها جرمش این است که پسر وزیر ناقص عقل را به جا نیاورده است و او که خود را شیر میدان می دیده است به یکباره خود را اسیر در چنبره چیزی دیده است به نام قانون. 

اگر آنچیزی که در ویدیوها دیده می شود صحت تمام داشته باشد، جا دارد روستازاده ناقص عقل را به کوره دهاتی که از آن برخاسته است، دیپورت کنند تا بدانند که از راه نرسیده، گَز نکرده، پاره نکنند و اندازه خود را بدانند که مردم می دانند این دست بچه گربه ها برای رسیدن به آلاف و اولوف دنیوی و از فرط خالی بودن کاسه شام و ناهار خود را به نمایندگی مجلس رسانده اند.

آنچه مسلم است، رخ دادن آن چیزی نیست که توقع می رود که اگر اینگونه می بود در مجلس قبل شاهد رخ دادن سیاست پوشکی و احتکار آن نبودیم که امروز بچه گربه ایی میومیوی خود را غُرش طوفان بداند. 

در این جا می توانید در این باره بیشتر بخوانید

 

۱۳۹۹ دی ۳۰, سه‌شنبه

برسد به دست تمام مردم جهان


   فیلم/ میراث ترامپ برای بایدن - مشرق نیوز   

امشب از بی بی سی فارسی مستندی پخش شد که درباره دوران ریاست جمهوری ترامپ بود . مستند جالبی بود اما بخش اعظم آن مستند برای خراب کردن ترامپ و آرام و بی صدا بالا کشیدن دمکراتها بود. همه آن چیزی را که نشان داد به عنوان نمره منفی در کارنامه ترامپ به چشم بیننده می کشاند. سوال اول این است  که آیا ترامپ یک کار مثبت در کارنامه چهارساله اش نبود که به چشم بیننده برساند. 

درست است و قبول دارم که ترامپ بسیاری از پروتکل های سیاسی و قوانین نانوشته دنیای سیاست را که بخشی از آداب ریاست جمهوری است رعایت نکرد و به جای آنکه الگویی در دوران کرونا برای استفاده ماسک باشد، عدم استفاده را ترویج می کرد و موارد بسیاری دیگر که نوشتن آنها به اندازه سی و پنج هزار دروغ او طولانی خواهد شد اما از طرف دیگر نشان داد که اهل معامله کردن در دنیای سیاست است اما به شیوه خودش. برترین آن ها به گمانم دیدار با رهبر کره شمالی است.

قصد این نوشته حمایت از بایدن به سبک محسن هاشمی و یا طرفداری از ترامپ نیست. 

قصد این نوشته این است که به خواننده احتمالی این صفحه بگوید تا خواننده نیز به دیگران بگوید( اگر مطلب را مفید دید) که آدمی را به ریاست جمهوری انتخاب کنید که مطمئن باشید در کارنامه زندگیش دو جلد کتاب نوشته است. 

۱۳۹۹ دی ۲۷, شنبه

آیدین آغداشلو و آب رفته ز جو

 aghdashloo_011621.jpg

چند سال پیشتر در سایت هایی مطالبی هر از چند هوا می کردم در ارتباط با شعر و ادبیات. یکبار مطلبی هوا کردم که نویسنده آن مطلب خوشش نیامد. سایت هم از انتشار متن من جلوگیری کرد. ایمیلی به سردبیر زدم که جواب نداد. کمی که دقت کردم دیدم سایت هایی از آن دست که من در ان مطلب هوا می کردم ، دورهمی هایی بود که یکدیگر را گُنده می کردند و برای هم خبر از اتفاقاتی می دادند که در راه است و نیمایی جدید و سیمینی جدید در راه است . آخر هم که خوب دقت کردم دیدم از شعر هیچ نمی دانند بجز از عمودی نویسی به جای افقی نویسی . فرق میان نثر و نظم برایشان در همین یک مورد خلاصه می شد.

آیدین آغداشلو نقاش بزرگی است و دستی در هنر دارد و می داند که ترکیب رنگ آبی با سرخ، بنفش می شود و سبز و زرد احتمالا سبز سیر و یا... . الفبا را حسابی بلد است و بلد است چگونه بر بوم دست ببرد که رنگ شُره نکند و نریزد. تاریخ هنر را هم شنیده ام که می داند . من نمی دانم ، پس از من بیشتر می داند و می تواند درباره هنر و تاریخ هنر هم بیشتر و بیشتر صحبت کند و کم نیاورد و یک ساعتی آنهایی را که گِرد او گِرد آمده اند را سرگرم کند و احسنتی و براوویی بشنود و شب تمام شود. 

اما یک چیز را نمی داند یا بلد نیست. فردی کچل بود . رفت مو کاشت. دوستانش به او می گفتند: کَلِ سابق .

امروز خبر فروش نقاشی آیدین آغداشلو با آن قیمت سرسام آور مرا به یاد آن دورهمی هایی انداخت که در آن سایت شکل گرفته بود. دوازده میلیارد تومن برای یک نقاشی از آیدین آغداشلو. در سریال هیولا نشان داده شد که چگونه و چرا مبلغ یک نقاشی بالا می رود اما شاید فراموش کرده اند که مبلغ نشان دهنده ارزش یک اثر هنری نیست، بلکه مورد قبول عامه و خواص واقع شدن می تواند نشان دهنده ارزش و پایداری یک اثر هنری باشد. داوازده میلیارد تومن کم پولی نیست. باید از خریدار هم پرسید که این همه پول را از کجا آورده ایی؟ آن هم در دوره ایی که بی کاری و فقر بیداد می کند در بیدادگاه جمهوری اسلامی. بعد باید پرسید و رسید خواست که مالیاتشان را حضرات پرداخت می کنند و وام بانکی دارند یا نه. مبلغ دوازده میلیارد تومن کم پولی نیست و فکر نمی کنم کسی بیاید و آن مقدار را هزینه کند مگر آن که روش خرج کردنش را بلد باشد. این مقدار پول اگر واقعی باشد از این جیب به آن جیب بیشتر نیست. در مقابل دوربین پرداخت و در پشت دوربین تحویل گرفته می شود. مافیای هنر.

بر سر افشاگری پیش آمده ، دختر او که مدتی در منوتو می چرخید و آزادی بیان را می ستود و حرفهای قشنگ قشنگ درباره آزادی و برابری جنسیتی و روشنفکری می زد، طرف پدرش را گرفت و او را ستود. کاری که بعید نبود و طرف حقیقت را گرفتن بعید بود اما یک چیز دیگر هم مشخص شد: مرگ حق است ولی برای همسایه.

آیدین آغداشلو اگر نقاشی خود را به دوازده هزار میلیارد دلار هم که بفروشد، روزی می رسد که باید بیاید و پاسخگوی اتهامی باشد که به او وارد شده است و نه از سمت یک نفر که چند نفر. مگر آن که شانس بیاورد و رخت اقامت به دیار باقی بکشاند.

#تصویر حسین پاکدل هم در خاطر بماند.

۱۳۹۹ دی ۲۶, جمعه

درباره فیلتر کردن سیگنال

 در هوا پیچیده است که انگار قرار است واتس آپ اشتراک داده ها بگذارد با فیس بوک و هنوز هیچ چیز نشده خیلی ها سیگنال را روی گوشی خود نصب کرده اند و هنوز هیچ چیز نشده و هنوز نه به دار است و نه به دار است شورای فیلترینگ ایران می خواهد این نرم افزار را مسدود کند . چرا ؟ 

خیلی کوتاه می نویسم چون مردم حکومت را از خودشان نمی دانند و حکومت مردم را همراه خود نمی  داند و از این دو مورد بدتر این است که حکومت کاری ندارد که مردم حالشان چگونه است و چگونه گذران روزگار می کنند و چه می خواهند. 

این شکاف را به خاطر داشته باشید که از سال هشتادوچهار شمسی روز به روز بیشترمی شود.

سحر تبر



 سحر تبر کیست؟

سحر تبر یک نفر است که از قضا دختر است و دست بر قضا ابزاری در دست دارد که آیینه است اما این آینه این امکان را در اختیار او قرار داده است تا آرایش خودش را در معرض افراد بیشتری قرار بدهد و نظر آن ها را بداند و تشویق ها و احتمالا نهی های بیشتری را ببیند و آن هم مستقیم و بدون واسطه و این بدون واسطه بسیار مهم است چرا؟ به دو دلیل . دلیل اول این است که بنا به ذات دخترانه اش و علاقه به آرایش و خودآرایی و خودنمایی توانسته است تشویق های بیشتری کسب کند و انتظار نکشد تا ببیند که دیگران درباره او چگونه فکر می کنند و به همین دلیل به سرعت و میزان آرایش و خودآرایی و خودنمایی خود بیشتر و بیشتر افزوده است و از آن جایی که او هم یک انسان بیشتر نیست و می تواند خطاهایی را انجام دهد ، کارهایی را انجام می داده است که تشویق های بیشتری برای او به دنبال داشته است و در این راه آنقدر پیش رفته است که از طرف دیگر بام که آرایش باشد افتاده است و تبدیل شده است به کسی که با دست کشیدن بر چراغی در بیابان از درون آن بیرون آمده است . این که او این گونه شده است و خودش را با آن تصاویر در معرض نمایش عمومی قرار می داده است ، چیزی است که جامعه از او می خواسته است و جامعه کیست؟ همان هایی که هر روز بر روی آینه او لایکی و کامنتی در زیر پست های او می گذاشته اند.
پس جامعه بیمار است که از این گونه فرم های خارج از قاعده استقبال می کند.
بدون واسطه چرا در این جا مهم است. فکر می کنم واضح است که اگر قرار بود با واسطه باشد چیزی می شد در حدود جامعه مدنی سید محمد خاتمی که در انتهای آن یک اسلامی را هم چسباندند و یا علوم انسانی اسلامی و ورزش اسلامی و هر چیزی که در این جامعه و حکومت وجود دارد و باید اسلامی باشد و فکرش را بکنید که اگر قرار بود سحرتبر چادری باشد و با حجاب کامل خودش را به آن شمایل در بیاورد چه می شد؟ چیزی مهیب تر از آن چیزی که این روزها شده است .
سحر تبر یک دختر است که هنر خاصی ندارد و انسان است و دارد زندگی خودش را می کند و آرایش کردن شاید تنها هنر و علاقه او باشد در این دوره . امیدوارم که کسی فکر نکند سحرتبرها و امثال او در حوزه مِدیا و تولید محتوا فعال هستند و آنها را فعالین عرضه مجازی ندانند .

این گونه افراد در بهترین حالت شاخ های فضای مجازی هستند که  علاقه ایی و توانایی بجز لایک و کامنت و استوری گذاشتن ندارد و از همه بدتر این که اهل کتاب خواندن نیستند.


۱۳۹۹ دی ۲۴, چهارشنبه

محمود کیانوش هم رفت

محمود کیانوش هم رفت . خدایش بیامرزد . همسرش فروردین رفت و خودش امروز . ده ماه بعد از او . عمری از من به همراه صدای او در جمعه ها صبح با رادیو بی بی سی و با نام علیزاده طوسی گذشت . هر چه گشتم کسی با این نام در آن مجموعه ندیدم . یکی دوباری که سراغی از او گرفتم در ایمیل زدن هایم، کسی جوابی نداد که این علیزاده طوسی کیست، کجاست. هیچ کس جوابی نداد. تا این که چند ماه پیش کلیات دیوان زشکی را در سایت کتاب ناک و در ردیف کتاب های او دیدم و فهمیدم که این محمود کیانوش که شش هفت سالی می شد که کتاب هایش را می خواندم، همان علیزاده طوسی است که یک دهه بیشتر است که صدایش را می شنوم در نامه هایی از لندن . 

بُخل شغل دوم تمام مردم این مملکت است . این جمله را نمی دانم در کجا خواندم و از کیست اما می دانم که حقیقت دارد و حسابی هم حقیقت دارد و آن را وقتی فهمیدم که هر پنج شنبه عصر می نشستم پای سایت گویا نیوز تا مطلب خواندنی محمودکیانوش را در آن سایت با نام"بردار این ها را بنویس آقا" بخوانم و بعد دیدم که یکی دو هفته ایی می شود که خبری نمی شود از نوشته او و بعد معلوم شد که عده ایی از همان جماعت منورالفکری که دارند برای ما می نویسند به گویانیوز گفته اند که این ها را پخش نکن آقا و گویانیوز هم گوش کرد و دیگر منتشر نکرد و بعد دیدم که در وبلاگی کل آن مطلب در یک فایل پی دی اف منتشر شده است . خواندنی بود و از روابط حرف می زد که در آن ادای احترام به پول بسته بود . تنها نویسنده ایی که دیده ام درباره پول درست حرف می زند ، محمدقائد است. ادا ندارد در کارش و قدر پول را خوب می داند و ادا ندارد در گریز از دنیا و مسلک گوشه گیری و ..... و از پول تحت عنوان واقعیتی مسلم به درستی یاد می کند .

از کتاب های او ترجمه ها را نخوانده ام و از میان کتاب هایی که نوشته است ، کتابی که درباره پروین و کتابی که درباره نیما دارد را نخوانده ام و کتاب قصه پائو چائو را . 


روحش شاد.


فرشته مولوی، دارکوبی که نویسنده شد

 سابقه کتابگردی هایم و کتاب خواندن هایم و دنبال کردن زندگی نویسندگان و اوضاع و احوال شان و به طوری مبسوط هر آنچه که مرتبط با دنیای کتاب و نو...