۱۳۹۷ فروردین ۱۰, جمعه

برای ابتدای نود و هفت

تعطیلات اول سال را که از بیست و نهم اسفند شروع کنم این گونه گذشت : دو روز رفتم پارک . با خودم کتاب بردم برای خواندن و خواندم و تمام که شد برگشتم .این از چند روز اول سال .اما این چند روز دوم را نشسته ام به مرور دوباره نوشته های احمد کسروی فقید و الان دارم پاک خویی را می خوانم . چه قدر دنیای ادب فارسی پر است از این گونه سخن ها و به لطف تکنلوژی های امروزی چه قدر بیشتر شده است این سخنان . آن قدر زیاد شده است که امروز توییتر را باز کردم و نگاهی سر سری انداختم و دیدم دارند چند نفری آهسته آدم ها را نصیحت می کنند که این خوب است و این رژیم بد است و آن یکی می گفت : نه خلاف است و ...... . صفحه را بستم و کمی مجال پرواز به روان و روح خودم دادم .
چشم ها را بستم
رفتم از شهر خیالات سبک بیرون .....
و به واقع خیالات سبکی بیشتر نیستند این هایی که فضای مجازی را با خانه شان اشتباه می گیرند و همان اول نقشی قیم مابانه را برای خود انتخاب می کنند و می خواهند بشریت را و هموطنانشان را نجات دهند و به بهشت ببرند . خوب که نگاه کردم دیدم این ها هم روی دیگر علم الهدی امام جمعه مشهد هستند . فقط نمی دانم ریش دارند یا دختر خانم  آقای علم الهدی هستند . فقط زوری که این ها دارند ، آن ها ندارند . برسم به ورجاوند بنیاد ، بیشتر خواهم نوشت .

۱۳۹۶ اسفند ۲۵, جمعه

نوستالوزی وبلاگ ها .

این جمله درست است که هر زمانه ایی به نحوی ابزار خود را طلب می کند و انسان ها ( خواص و عوام )  در انجام کاری به مانند نوشتن از آن استفاده می کنند و به این شیوه انسان ها هر چیزی را تبدیل به یک چیز نوستالوژیک می کنند اما چه مدت باید بگذرد تا لفظ خاطره انگیز یا نوستالوژیک به آن تعلق بگیرد ؟ شاید با آمدن نو و استفاده ممتد از آن بتوان لفظ خاطره انگیز را با بازگشت برای استفاده از آن بعد از هر مدتی .

از وبلاگ های قدیمی که مشتری ثابت آن بودم و همیشه به آن سر می زدم و در سایر وبلاگ هایی که در آن ها می نوشتم و لینک ثابت بود ، وبلاگ میرزاپیکوفسکی نام بود . امروز دوباره به هوای خواندن سفرنامه هایش و به خصوص سفرهای اروپایش به آن وبلاگ فخیم ، سری زدم و بعد از ورود به صفحه دوم آن از سر تفرج و گشت و گذار بر روی لینک سایر وبلاگ های او لینک کردم و خوشحال شدم از این که دیدم چند تا از وبلاگ نویس های قدیمی دارند همچنان می نویسند ، در حالی که خیلی ها وبلاگ هایشان را تعطیل کرده اند و یا نمی نویسند ویا این روزها دچار تلگرام نویسی شده اند برای ارتباط راحت تر با مخاطبانشان . وبلاگ ها را در لینکستان وبلاگم قرار دادم تا بتوانم بازهم به آن ها راحت تر سر بزنم .

به هر حال نوشتن برایم امری است که اجتناب ناپذیر است ، چه این جا و چه در دفتر و چه هر جای دیگری و باید بنویسم که خواندن هم امری اجتناب ناپذیر است ، چه وبلاگ و چه کتاب . این دو تا را باید انجام بدهم تا به نوعی همچون خونی در رگ که در گردش است در مدار هستی باشم .

۱۳۹۶ اسفند ۲۳, چهارشنبه

استعفای محمدعلی نجفی .

مشکل این روزهای اصلاح طلبی یا اصلاح طلبان که از همان سال 84 بود اما به دلیل نبود رسانه های جمعی و همراه زیاد به چشم نمی آمد ، شیفتگان قدرتی بود که بر این موج سوار شده بودند و با تراشیدن ریش و دو سه تا حرف آزادی ، بر اریکه قدرت نشستند و این بار از عقب خنجر زدن را شروع کردند .

این موج سیاسی با سوارکارانی نابلد و غیر مردمی امروز تبدیل به جریانی معروف همچون اصول گرایان شدند که حتی در میان حامیان خود نیز به نقد را جدی می بینند و این روزها دیگر کسانی از این جمع را هواداران این طرز تلقی را داخل به آدم حساب نمی کنند و این بازندگان پیش از موعد همچون سلیطه ایی هستند که هر چیزی که به دستشان برسد به سمت و سوی مخالفان پرتاب می کنند .

در میان خبرها و از بازیگران قدیمی قدرت در ایران ، امروز محمدعلی نجفی استعفای خود را به یک باره و بعد از  برگزاری مراسم رقص دخترانه ایی در برج میلاد تقدیم به اعضای شورای شهر کرده است . تقدیم این استعفا چه مضر چه مفید ، مردمی را در بر نخواهد گرفت چرا که آمدن او چون بسیاری دیگر سیاسی بود و نه در جهت بهتر شدن اوضاع تهران چرا که همچون سی و اندی سال گذشته مسائل پشت پرده استعفا و استیضاح بر کسی روشن نخواهد شد و مشخص نخواهد شد که چرا آمد و چرا باز رفت . 

تنها یک آرزو می ماند و یک آمین . نفر بعدی هر که هست ، مسئول و مسئولیت پذیر و دانا به امور شهری باشد . 

۱۳۹۶ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

درباره فوتبالی با تماشاگران حرفه ایی

بازی دیروز استقلال تهران و العین امارات را از نیمه دوم دیدم . کاش با پیروزی استقلال تمام می شد ، اما نشد . دومین ای کاش من این بود که جواد خیابانی نمی بود اما بود . به هر حال . در حین انجام بازی تاکید پیاپی جواد خیابانی آزار دهنده بود مبنی بر این که استادیوم آزادی حرفه ای است و تماشاگران حرفه ایی و اخلاق حرفه ایی دارد .

این نکته بدون آن که جواد خیابانی آن را بیان کند به چشم می آمد . همه آن هایی که من دیدم مثل آدم سرجایشان نشسته بودند و فوتبالشان را می دیدند . این بار انگار نه برای بروز هیجان که برای لذت بردن آمده باشند . لذت دیدن یک فوتبال دوست داشتنی از تیمی محبوب در هوایی خوب .

اما نکته ایی که این وسط شاید از دید دیگران جا افتاده باشد این است که این تماشاگران همان تماشاگران هستند که در بعضی از بازی ها با آن بوق ها و آن فحش ها به استقبال یا بدرقه یک تیم می آیند . آن استادیوم لبالب از تماشاگر به حتم دست چین شده نبودند و به مانند همیشه مشتاقان و دوستداران فوتبال در ورزشگاه حاضر شده بودند . این بار چه شده بود که آن تماشاچیان درست و مودب و به روایت جواد خیابانی : حرفه ایی نشسته بودند و فوتبال شان را نگاه می کردند . جواب هر چه باشد یکی از جواب ها این است : کخ خرما از خود خرماست .

اگر این تماشاچیان در برهه هایی اختیار از کف می دهند و آن می گویند که نباید بگویند : از جایی دیگر هدایت می شوند که از داخل مجموعه برگزار کننده است و الا این مردم چون دیگرانی هستند در تمام نقاط دنیا و خوب و بد را می دانند و می دانند که چه باید بکنند و چه نباید بکنند . این بی اختیاری گاهی در سایر نقاط دنیا نیز رخ می دهد اما دخلی به برگزار کنندگان ندارد .

به هر حال اما امیدوارم مسئولان برگزار کننده روزی حرفه ایی شوند .

۱۳۹۶ اسفند ۱۹, شنبه

یک توضیح در مورد نام وبلاگ

در نزدیک به سه ماهی که از نوشتن در این وبلاگ می گذرد یک مورد را باید به عنوان یک توضیح بنویسم . توضیح این که این وبلاگ نام : دراز گویی های یک وبلاگ نویس ! دارد در حالی که این جا یک وبلاگ است و فضای وبلاگ بیشتر برای کوتاه نویسی است و بیشتر نوشته های این وبلاگ هم نوشته هایی کوتاه است اما دلیل نام دراز گویی های یک وبلاگ نویس این است که در این جا ، چون بسیاری صفحات وب دیگر به موضوعاتی پرداخته می شود که تکرار بدیهیات است اما گویا انگار از مستلزمات نوشتن است برای باوراندن و جا انداختن موضوعی یا بحثی ، انگار بشر ماهی طلایی است و حافظه اش سه ثانیه بیشتر نیست .

این وبلاگ در سه ماه گذشته بیشتر از یک بیننده نداشته است با این حال به نوشتن در این وبلاگ ادامه خواهم داد و خواهم نوشت تنها به این علت ساده که من می خواهم  بنویسم و این فضا را کیبردی کنم . بدی وبلاگ این است که آدم کمتر می تواند چیزی را قلمی کند و مجبور است ، کیبردی کند .

۱۳۹۶ اسفند ۱۸, جمعه

حجاب 3

تنها راه حل مسئله حجاب در ایران امروز بیرون آوردن امر حجاب از مسئله ایی سیاسی که در آن استهاله قدرت ارباب قدرت نباشد و اربابان قدرت باور کنند که با آزادی پوشش باز هم آن ها در قدرت قرار دارند . یک جورهایی دادن تضمین است بیشتر تا مسئله ایی فقهی و شرعی . نگاه کنیم به سوریه . این نگاه موجز زیر پای فلسفه پردازان قدرت متکی بر دسته بندی شهروندان به درجه یک و درجه دو را به شدت خالی کرده است ، از این رو دست پیش را می گیرند تا پس نیفتند چرا که آن ها در پاسخ به یک سوال آنچنان درمانداند که از سوال دادن به آن طفره رفته اند و یک راست به حجاب گیر داداند . آن سوال هم این است : کدام اسلام ؟

اسلام عربستان سلفی یا سوری یا ترکی یا افغانی یا ایرانی ؟

علت اصلی گیردادن به حجاب از سوی حاکمیت در این روزها ، حرکت به روایت خودشان حقیرانه چهار دختر سوفیالورن دوست نیست ! پیش گیری از قدم رو به جلویی است که جامعه با به چالش کشیدن امری استهاله کننده برداشته است و آن هم این بار قدرتی که در درون خود دچار چند دستگی حادی است که مردم نشان داداند که آن را دیده اند با شعاری که در اعتراضات خیابانی سر داده اند : اصلاح طلب ، اصولگرا دیگه تموم ماجرا .

گمان می کنم باید به خاطر بسپاریم که تاریخ باز هم تکرار خواهد شد . تنها نزدیک به چهل سال گذشته است .

۱۳۹۶ اسفند ۱۲, شنبه

درباره نماز جمعه

خواندن خبر جلوگیری از ورود کارگران فولاد به نماز جمعه برق سه فاز از مغزم پراند و ماندم که چه چیزی ، چه مصلحتی ، چه علتی و چه چیزی توانسته است امروز موجب شود تا از ورود کارگران به جایی جلوگیری که تصویر اتحاد در چهل سال گذشته بوده است . جایی که تاکید بر حضور در آن به عنوان امری واجب در همه جا ایراد شده است و همیشه تصویری از صفوف به هم پیوسته شان رسانه ایی می شد تا خاری در چشم دیگرانی خارج از این مرزها باشند .

سوال نه اما جواب این جاست : همه جواب را می دانند و به شدت مشغول پاک کردن صورت مسئله ایی هستند که همه آن را می دانند اما این میان کسی نیست که به امر احقاق حقوق کاگران و مستضعفین مشغول شود . بنیاد مستضعفان به قول خانم کاندولیزا رایس : this is a joke.

نماز جمعه میعادگاه بود و امروز تبدیل به یک دورهمی شده است که در آن مسائل جهانی به دلیل باخت داخلی مطرح می شود . نماز جمعه جایی بود که در آن جمع می شدند تا پیوندی را نشان دهند که با مشت های گره کرده دهان یاوه گویانی در آن سوی آب ها نشانه رفته است . امروز اما آن مشت ها دست چین می شود و همه این شایستگی را ندارند که به دهان استکبار جهانی مشت بزند و شخص باید از خود باشد  نه نخودی .

نماز جمعه سنگری بود برای فتح اما امروز تپه ایی شده است برای بالا رفتن و پایین آمدن . نماز جمعه جایی بود که وزنه هایی بر آن بودند که وزنشان اضافه وزن نبود و هر چه بود از مردمی بودنشان بود . وزنی که از گویایی دردها کسب شده بود و نه آب پاشیدن بر دردها . نماز جمعه جایی بود برای بودن و نه نبودن .

با طرح این دسته بندی ها درباره نماز جمعه شاخص حضور امامان قابل تفکیک است و عدم حضورشان گویاتر . با این همه آرزوی این وبلاگ این است که میان این جماعت کسی پیدا شود که بداند آن بالا برای چه رفته است و رفته است تا چه کند و بداند که بودن در آن بالا دیدن و شنیدن است و کَر و لال بودن برای بعضی موارد .

شاید به قول مهدی اخوان فقید :

کاوه ایی دیگر نمی آید امید
کاشکی اسکندری پیدا شود .

۱۳۹۶ اسفند ۱۱, جمعه

باز هم درباره حجاب 2

همیشه علتی وجود دارد که کاری انجام می شود و بر عکس . این مشکل تمام کسانی است که می خواهند و نمی توانند اما مزیتی است برای کسانی که می خواهند و می توانند . اما بدترین حالت این وسط آن جاست که کسانی نمی خواهند و نمی گذارند آن ها که می خواهند کاری را انجام دهند . این جاست که زور تعیین تکلیف می کند . چیزی شبیه به دولت که در برابر معنای فلسفی آزادی وجود دارد و می دانیم که این امر یک مزیت و یک ایراد اساسی است اما با این حال آدم ها از آن استقبال کرده اند و چیزی را به وجود آورداند به نام قانون که با وضع کردن یک قانون یک قید به پای آزادی اضافه می شود اما آدم ها این امر را واضع نظم می دانند و از آن به خوبی استقبال می کنند که با آن موافقم .

اما علت این نوشته خواندن خبری بود در سایت ها که اجرای طرحی برای حجاب را در نظر داشتند برای تشویق کودکان خردسال 5 تا 10 سال برای رعایت پوشش اسلامی و معروف به خوش حجابی و در میانه خبر ، خبر این بود که برای مقابله با دشمن طرحی چهل سال آزمایش شده را دوباره پیش کشیده اند . نتایج حاصل از آن در بالاشهرهای شهرهای ایران به چشم می آید که فرق چندانی با لندن سرد این روزها ندارد و هر کس آنگونه است که خود را خوش پوش می داند .

از وظایف قانون گذاران یک مملکت آن است که ماحصل تمام تلاش هایش با وضع قوانین این باشد که شهروندان آن مُلک احساس خوشایندی از خویش داشته باشند و که در صورتی غیر از این آنچه بر جای بماند عصیان است و اعتراض . این احساس خوشایند تنها مربوط به فرهنگ نیست . به گسترش عدالت ، آزادی های لازم ، رفاه اقتصادی و .... نیز بستگی دارد اما ماحصل درست عملکردن تمام این دستگاه ها ، احساس خوشایند مفتخر بودن به داشتن حق شهروندی یک کشور است که سالیانی است که نویسنده این وبلاگ چون بسیارانی دیگر از آن به دور است و خود را نزدیک به آن نمی بیند چرا که دستگاه حاکم واضع خواسته های شهروندانش نیست و فاصله هاست میان آن چه حاکم می خواهد و آن چه محکوم می خواهد .


۱۳۹۶ اسفند ۱۰, پنجشنبه

باز هم درباره پوشش و حجاب

عرف هر چه که باشد یک باور عام است که معروف می شود و این وسط هر چیزی که بخواهد با بخشنامه و ضرب و زور به خورد خلایق داده شود از عرف تبدیل به مُنکر می شود و انکار آن هم از افراط در بخشیدن چهره ایی دیگر به یک موضوع است .

بحث چندین و چند ساله درباره حجاب ، دیگر تبدیل به معضلی شده است که حاکمیت با تمام قوای تبلیغی و قهری خود برای اثبات حقانیت آن به میدان آمده است اما باز هم با مواردی مواجه می شود که به لطف سیستم های ارتباط جمعی هر روز منتشر می شود در زیر حجاب اغیار نمی ماند .

موضوعی که با بخشنامه و ضرب و زور بخواهد تبدیل به یک باور و عرف شود شبیه به زنی است که بیش از حد بزک و دوزک کرده باشد که از شدت آرایش همه خلق آن را با انگشت به یکدیگر نشان بدهند و نتواند به سلامت از میان جمعی عبور کند و این شدت فشار برای وارد کردن حجاب به عرف جامعه به مانند همان بَزَک کردن یک زن است که امروز همه در مقابل آن شروع به جبهه گیری کرده اند و درباره آن طرحی را ارائه می کنند .

به نظر این وبلاگ حجاب و پوشش امری اختیاری است .

فرشته مولوی، دارکوبی که نویسنده شد

 سابقه کتابگردی هایم و کتاب خواندن هایم و دنبال کردن زندگی نویسندگان و اوضاع و احوال شان و به طوری مبسوط هر آنچه که مرتبط با دنیای کتاب و نو...