۱۴۰۰ آذر ۷, یکشنبه

لینکستان

 به این وبلاگ هایی که هنوز می نویسند و من خوشحالم که هنوز می نویسند سر می زنم و می بینم که لینکستان دارند و بعد که به آن ها سر می زنم و می بینم که از همان سال هایی که شروع کرده اند به نوشتن و بعد دیگر ننوشته اند، خودم را در قبرستانی مجازی می بینم. یک جورهایی بهشت رضای مشهدیها و بهشت زهرای تهرانی ها . لینکها آدرس هایی هستند مانند آن نشانی هایی که ته سنگ قبرها می نویسند . بلوک فلان و قطعه فلان و ..... . به این ها که سر می زنی یک جورهایی باید فاتحه بخوانی برایشان .

آمدم این ها را بنویسم که حق دارند خیلی از وبلاگها که لینکستان خود را برداشته اند. همین.

۱۴۰۰ آذر ۳, چهارشنبه

سفره و کفگیر و ته دیگ


 گویا فرزند باجناق وزیر سابق در دولت های روحانی و خاتمی که دامادش در جریان سریال شهرزاد و بانک سرمایه از کسانی بود که محکوم شد، کاری کرده است  که صدای آن در گوش دنیای مجازی پیچیده است .در دوران بردار و بروهای هر روزه وی سهم خودش را از سفره انقلاب برداشته است اما ناشیانه برداشته است. وی برای یک ماموریت سیاحتی ، خدماتی ، تفریحی ، تفرجی و ..... مبلغ ناقابل پنجاه و سه میلیون تومان حق ماموریت(  بخوانید دوری از مام وطن و آغوش گرم خانواده ) برای خودش رد کرده است و آن را هم جوانمردانه با یک چک و نه به صورت نقدی درو کرده است. 

این بردار و بروها نزدیک به بیست سالی است که دیگر علنی و عیان می شود. چرا؟ چون ابزار اطلاع رسانی هر روز به روز می شود و از طرفی دیگر کفگیر این مملکت هم دارد به ته دیگ می خورد و وقتی که کفگیر به ته دیگ می خورد، صدا می کند و خیلی ها خبردار می شوند که نباید بشوند اما می شوند. 

جوان ناکام مندرج در تصویر از جمله کسانی است که کفگیر را ناشیانه به کف دیگ کشیده است و گوش خیلی ها را آزرده است و به همین دلیل عکس چک مزبور در فضای مجازی دست به دست می شود.

۱۴۰۰ آذر ۲, سه‌شنبه

برسد به دست بهروز افخمی

 نویسنده این وبلاگ از سینه چاکان فرهادی نیست و فکر می کند که کلاً دوران سینه چاک بودن و یخه دریدن برای آن چه انسان درباره آن فکر می کند گذشته است چرا که نویسنده این وبلاگ می داند که انسان ها همیشه بخشی از واقعیت را و کمتر از آن، بخشی از حقیقت را می دانند. 

اما فرهادی آن چه که بهروز افخمی می گوید: نیست. فرهادی روایت گری خودش را در داستان دارد و هر سینماگری این روش را می تواند برای خودش در پیش بگیرد و این که کسی مانند بهروز افخمی بیاید و فرهادی را به سیاستمداری بچسباند که سیاه نمایی می کند تا در جشنواره ها جایزه درو کند، شبیه به حرف های ابراهیم حاتمی کیاست که در دو یادداشت پیش از این درباره آن نوشتم و مکرر نمی کنم. این مدل حرف زدن از بهروز افخمی نشان می دهد که فیلم های فرهادی را دسته بندی شده نگاه می کند و چون فرهادی توانسته است به جایی برسد، او را به بیرون وصل می کند در حالی که فرهادی در همین داخل است و همین داخلی ها به داستانش و راویتگری او مجوز می دهند و چرا مجوز می دهند؟ معلوم است چون به چهره ایی آرایش شده برای خود نیازمندند. 

افخمی دارد حرفهای حاتمی کیا را تکرار می کند که قبل تر هم در این جا نوشته ام که حاتمی کیا با آن حمله های چشم بسته اش به فرهادی نه تنها در مقام یک سینماگر که در مقام یک انسان هم ، آدمی تمام شده است که برای دیده شدن احتیاج دارد به حمله چون چیزی برای دفاع کردن ندارد.

۱۴۰۰ آبان ۲۷, پنجشنبه

برسد به دست مجلسیان برای وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش.


 در ارتباط با رزومه معرفی شده توسط آقای یوسف نوری ، وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش ، نویسنده این وبلاگ کاری به آوردن  صعود به قله دماوند و راهپیمایی اربیعین ایشان ندارم اما به عنوان کسی که گردشگری خوانده است و ایشان ادعای دکترایش را دارد باید بگویم این رشته به درد لای جرز هم نمی خورد که کسی بخواهد دکترایش را هوا کند که وزیر بشود. رشته ایی که در آن هیچ کس هیچ تخصصی را نمی آموزد و به قول خود آنهایی که دکترایش را دارند، رشته ایی است بین الرشته ایی . آش شلم شوربایی است که در آن نه تاریخ را نه جغرافیا را و نه هیچ چیزی را کسی به درستی نمی آموزد ، چون یک گردشگر و آن هم حرفه ایی آن کسی است که دائم السفر است و این چنین آدمی کتابی نمی تواند بخواند که بخواهد با سواد بشود و درد آشنا با دردهای تاریخی این سرزمین باشد.

کوتاه گفتم که اوضاع از وضع موجود برای معلمان و ایران زمین بدتر نشود. 

والسلام و علی من تبع الهدی.

برسد به دست داوود مرادیان و همچنین اصغرفرهادی


farhadi_111621.jpgدر جنجال هوا شده بر سر نامه اصفر فرهادی در واکنش به اظهار نظراتی که او را منتسب به حکومت و یا خارج از ایران کرده است آن چه به گمان من نادیده مانده است، ایران است و بس . 

داوود مرادیان مدیر گروه سینمایی بنیاد روایت فتح در پاسخ به نامه فرهادی یادآوری کرده است که فرهادی در دورانی که سریال می ساخته است و چه در زمان ساخت فیلم درباره الی که هزینه ساخت آن را محمود رضوی از نزدیکان شهردار سابق تهران و رئیس مجلس فعلی است، پرداخته است و در ابتدا نیز به فرهادی تحکم می کند که نباید بیزار باشد از جمهوری اسلامی چون جمهوری اسلامی هزینه های ساخت سریال هایش را پرداخته است و الی آخر. 

البته فرهادی در نامه خودش یادآوری می کند که برایش مهم نیست که جمهوری اسلامی فیلم او را از اسکار بیرون بکشد ، چون اگر فیلمش حرفی برای گفتن داشته باشد می ماند و الا دیده نخواهد شد. حرف فرهادی درست است. او دیگر نیازی به جمهوری اسلامی ندارد. نامش یک امضا به شمار می آید در عرصه فیلم و سینما و لازم است که مرادیان هم بداند که حالا اگر جمهوری اسلامی نمی بود، فرهادی، فرهادی نمی شد؟ فرهادی نان طرز تفکرش را می خورد، طرز فکری که جمهوری اسلامی با آن اندک آبرویی برای خود در خارج دست و پا می کند و الا جمهوری اسلامی اگر نیازی به نام و اعتبار او ندارد فیلم های فیلم سازانی چون جمال شورجه و محمدعلی طالبی را معرفی نمی کند؟ جواب واضح است چون آنها فیلم ساز نیستند و به گمان من درکی از سینما و سینماگری ندارند. 

داوود مرادیان یادآوری می کند که جمهوری اسلامی برای حاتمی کیا و فرهادی همزمان هزینه کرده است اما فرهادی بیوفا شده است اما حاتمی کیا وفا دار مانده است. بد نیست یادآوری کنم که حاتمی کیا اگر هم آبرویی دارد در سینمای ایران به خاطر ساخت فیلمی خارج از مضمون جنگ با همان فیلمی است که فرهادی فیلم نامه اش را نوشت و الا حاتمی کیا توانایی ساخت فیلمی بیرون از موضوع جنگ ندارد که اگر می داشت تا به حال می ساخت. حاتمی کیا فیلم ساز حکومتی است. در راستای حکومت فکر می کند که اگر نمی کرد امروز داوود مرادیان برایش چه فرقی دارد اسامی ، از حاتمی کیا هم ابراز بیزاری می کرد. فرهادی در فیلم ارتفاع پست نشان داد که نگران ایران و نسلی است که در دعوای دو جناح اطلاح طلب و اصولگرا در بعد از خرداد 76 به دنیا آمده اند و این دعوا مردمان ایران را و ایران را تبدیل به جایی می کند که آن را نخواهند شناخت و شناخته نخواهد شد. کدام یک از فیلم های حاتمی کیا چنین اندیشه ایی را پشت سر دارد؟ هیچ کدام . او می تواند فقط نگران نسلی باشد که در جنگ بوده اند و درکی از ایران پس از جنگ ندارد و نشان داده است که دغدغه اش را هم ندارد چرا که اگر می داشت تا به حال با بودجه های حکومتی فیلمی در ارتباط با این همه دزدی و اختلاس می ساخت. 

فرهادی هم اما یادش بماند که فرقی نمی کند که در چه سیستمی فیلم می سازد. فیلمش را بسازد و از ایران پایش را بیرون نگذارد که اگر بگذارد، گمانم بر این است که مانند مخملباف تمام خواهد شد. 

پوزش- توضیح و ایراد وارده

 در وبلاگی از وبلاگ ستان فارسی دو نظر درباره یادداشتی در آن وبلاگ گذاشتم که گویا برخورنده یا بیهوده یا بی معنی بوده است که نویسنده آن وبلاگ ...