امروز با خواندن یاد داشت فرج سرکوهی در مذمت زرویی نصرآباد که البته معترف است که کتابی و نوشته ایی از زرویی به آن صورت که باید نخوانده است و این که او در خدمت ستم بوده است به شدت برآشفتم . بیشتر آشفتگی من هم البته نه به خاطر متن فرج سرکوهی بلکه به خاطر کامنت های کوتاه بینانه ایی بود که در پای متن منتشر شده خواندم .
نمی دانم میزان مبارز بودن برای این جماعت آن طرف آب چیست ؟ این است که آدم ضد دین باشد یا با آنچه که نام دین را یدک می کشد به مبارزه برخیزد ! این وسط آن ها که آن طرف آب هستند هر چه دلشان می خواهد می گویند و فکر می کنند چون آن ها مجبور به ترک دیار شده اند حالا هر کس در داخل است خائن است و در خدمت ستم رایج موجود .
البته این را بنویسم که نویسندگان بزرگی چون فرج سرکوهی و دیگرانی در ردیف او را جدای از کسانی می دانم که در آن طرف آب مشغول مذمت نویسندگان داخل کشور هستند چرا که سرکوهی و ... دیگران سهمشان را در مبارزه برای آزادی پرداخته اند و اگر مجبور به ترک این خاک شده اند از سر اجبار بوده است . اجباری که در آن حکومت نقش پر رنگی دارد . حالا ایراد نویسندگانی چون فرج سرکوهی به جا یا نابجا به کسانی چون زرویی نصرآباد و قیاس زرویی با علیرضا رضایی فقید به دور از انتظار بود . با روش قیاس فرج سرکوهی درباره درخدمت ستم بودن و نبودن به احتمال قوی بزرگانی چون شفیعی کدکنی و دیگران نیز به نوعی در خدمت ستم هستند و عالم و آدم از این خبر ندارند و تنها فرج سرکوهی می داند و بس . فرج سرکوهی میزانش درباره در خدمت ستم بودن یا نبودن به شرکت در یک شب شعر بیت رهبری بر می گردد و آزاد و آزاده بودن علیرضا رضایی فقید را به خاطر ترک کشور می داند به دلیل نوشته هایش .
میان این دو مرحوم هیچ قیاسی نمی زنم اما رفتن و هر چه گفتن فرق دارد با ماندن . اگر رفتن هزینه گفتن است شرکت کردن شاید هزینه ماندن اما ماندن روی دیگر سکه ایی دارد و آن هم خالی نکردن جاست . با روش قیاس فرج سرکوهی هر کس که دو خط عمودی نوشت و حالا به هر دلیلی از جمله فرار کردن( منظورم به هیچ عنوان علیرضا رضایی مرحوم نیست ) در آن طرف آب نویسنده و مبارز آزادی هستند و هر کس مانده است و حتی ساکت شده است در خدمت ظلم است .
نه آقای سرکوهی . شما سهمتان را برای به دست آوردن آزادی در آن دوران خفقان و ترس و اظطراب و دلهره داده اید اما بدانید ماندن هم کم از جان کندن نیست و سکوت دلیل رضایت نیست و غوغای کامنت گذران ذیل نوشته شما در فیس بوک نشان آزادی خواهی و آن قدر این نشان پر رنگ است که کورشان کرده است و هر کس مذهبی باشد و حتی آزادی خواه هم باشد و به حق دیگری معترف در نظر کامنت گذاران نوشته شما آدم املی بیشتر نیست و این هم نشانه ایی بر سکولاریزم سلطه جوی بی سواد مخاطبان شما .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر