۱۴۰۱ اردیبهشت ۲, جمعه

کارهای شب اِحیایی


 این اولین شب اِحیایی است که در خانه تنها هستم. سال پیش در چنین شبی پدرم در گذشت و به رحمت حق پیوست. کرونا او را برد . باید خیلی از مسئولین را می برد و یکی از آنهایی که باید می برد و تا امروز نبرده است همین وزیر بهداشت است که در زمان دولت روحانی نامه نوشت که واکسن وارد نشود و بعد که خودش به آروزیش یعنی وزارت رسید نامه امضا کرد که وارد شود. خون خیلی ها به گردن اوست. امیدوارم که دنیایی بعد از این دنیا باشد تا خداوند او را در جهنم خودش بسوزاند که خیلی ها را داغدار کرده است.
در این شب که آن را اولین شب اِحیایی می دانم که تنها هستم و هنوز فکر می کنم که پدرم با من است و مادرم که دو سالی می شود که به رحمت حق رفته است، حس و حال هیچ کاری را ندارم. شاید فیلم هم نبینم که صبح بشود. حس و حال کتاب خواندن را هم ندارم . باران هم شکر خدا خوب می بارد. شهر کمی نفس بکشد. گل ها و درخت ها تشنه اند و حیوانات هم و آدم ها که اوضاعشان از آنها هم بدتر است. با خودم گفتم چه کار کنم که این شب بگذرد؟
سال های پیشتر که آن ها بودند من این شب ها را دوست نداشتم . خانه ماتمکده ایی بود اساسی . از صبح تا شب صدای ناله بود که در خانه بلند بود و این شب ها که می شد، تلوزیون هم شور کار را در می آورد و آخرین سالی که مادرم زنده بود و می توانست بیدار بماند برای اِحیا چه گریه هایی می کرد. تحریرهایی می آمد که قمر الملوک نمی توانست بیاید. خودش را در پیش بزرگان دین می دید و ..... البته بیماری دیابتی هم که چند سالی بود او را اذیت می کرد از دلیل ها بود اما آن گریه ها از درد جسمانی نبود، کم آورده بود شاید؟ نمی دانم. بهرحال گفتم چه کنم که شب بگذرد؟ تا الان دو ساعتی گذشته است. نشسته ام به وبلاگ خواندن. به وبلاگ هایی که در لینکدونی خودم گذاشته ام سر زدم و به وبلاگ هایی که آنها در لینکدونی خود گذاشته اند سر زدم و آنها که تازه بود را خواندم . مانده ام آن ها که ده سالی هست که نمی نویسند؟ چرا وبلاگ را نگه داشته اند؟ دفتر خاطرات است شاید؟ شاید برایشان مهم است؟ و هزاران شاید دیگری که می شود ردیف کرد.
به سایت های خبری هم سر زدم . گَندکاری خاندان قالیباف روی بورس است. بی شرفی کرده اند اینها . قالیباف اگر شرف داشته باشد، باید استعفا بدهد و برود پی کارش. سهمش را از سفره انقلاب در این دو دهه مسئولیتش برداشته است. بی گمان آنقدر برداشته است که تا دو پشتش چون خاندان پهلوی که بخورند کم نیاورند فقط می ماند مسئله شرف که فرو داده اند و هضم کرده اند و دفع کرده اند.

وای به حال مملکت است و ملت .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پوزش- توضیح و ایراد وارده

 در وبلاگی از وبلاگ ستان فارسی دو نظر درباره یادداشتی در آن وبلاگ گذاشتم که گویا برخورنده یا بیهوده یا بی معنی بوده است که نویسنده آن وبلاگ ...