۱۴۰۲ اسفند ۲۱, دوشنبه

برسد به دست دکتر بیژن عبدالکریمی


با سلام. مناظره شما و آقای زیباکلام را دیدم. حقیقتش این است که من هم به مانند آقای زیبا کلام متوجه منظور شما نمی شوم. در نوشته ایی پیش از این درباره ملی بودن هر چیزی نوشته ام و دوباره تکرار نمی کنم اما این که شما چه می گویید را نمی فهمم. این که می گویید یک ملت با فوتبال هویت پیدا می کند و اتحاد پیدا می کند را هم نمی فهمم. اگر منظورتان ایران است چرا با شاهنامه هویت و همبستگی پیدا نکند؟ میزان عرضه شاهنامه به مردم را با عرضه فوتبال مقایسه کنید! دیگر این که کدامیک از این بازیکنان به واقع ملی هستند! این ها که من می بینم هیچکدامشان یک خط توییت در ارتباط با اوضاع داخلی نزده اند. یک بازیکن هویت ملی خود را از بیننده می گیرد و نه از حضور در جمع یک تیم ارسالی به کشوری دیگر. اگر شما منظورتان این است که باید حساب فوتبال را از سیاست جدا کرد؟ چرا به سیاستمداران نهیب نمی زنید که برای خودشان اعتباری از آنچه مایه وفاق است دست و پا نکنند! اما این که من خوشحال باشم از باخت را بگزارید به این حساب که باعث از هم پاشیده شدن وحدت ملی و آینده ایران می شود را نمی فهمم. نمی فهمم چرا باید از آن چیزی که باعث اعتبار آدم هایی بی اعتبار می شود حمایت کنم.

کوتاه سخن این که جناب آقای عبدالکریمی گمانم بر این است که دارید آدرس غلط می دهید. نگرانی شما را از تکرار دوباره تاریخ در این سرزمین درک می کنم اما شاید فراموش کرده باشد و شاید بد نباشد که در این جا تکرار کنم که آنچه که ایران را به سمت تکرار دوباره تاریخ و انقلاب در پیش رو می برد، مردم نیستند، حاکمانند.

۱۴۰۲ اسفند ۳, پنجشنبه

درباره مناظره آقای حاتم قادری و علیرضا شجاعی زند

 مناظره آقایان حاتم قادری و علیرضا شجاعی زند حاوی یک نکته بود و آن نکته این است: منطق قدرت.
 
علیرضا شجاعی زند به عنوان نماینده قدرت حاکم در جلسه می گوید:  بیایید انقلاب کنید یعنی این که قدرت دست ماست و بیایید اگر می توانید آن را بگیرید.  این منطق نشان می دهد که او هیچ درکی نسبت به فلسفه مدرن سیاست که از طریق صندوق آرا  می گذرد ندارد و معتقد است جماعت مخالف باید به میدان بیایند و هزینه مطالباتشان را بدهند. یعنی انقلاب کنند و اگر توانستند قدرت حاکم را کنار بزنند و مدل حکومتی مورد علاقه خود را پایه گذاری کنند. در حالی که در جوامع مدرن قدرت دست به دست می شود، جوامعی استبدادی چون ایران امروز با منطق کسانی چون علیرضا شجاعی زند باید دوباره تاریخ را تکرار کند تا بشود آن چیزی مطلوب عموم مردم است.

شجاعی زند به حاتم قادری میگوید: این مخالفانی که او از آنان نام می برد کجایند؟ این سوال جوابی ساده دارد. یک صندق بگذارید برای رفراندوم اما مشخص است که در منطق قدرت جاری که شجاعی زند به عنوان نماینده آن در جلسه شرکت دارد این چنین کاری به شدت غلط است . چرا؟

سعید حجاریان در مقاله ایی با نام کلیک کلیک بنگ بنگ در سال های پایانی دهه هفتاد گفت: برگزاری رفراندوم توسط حکومت یعنی دمکراسی و این غلط در غلط است چرا که یک حکومت نمی تواند استبدادی باشد و رفراندوم به معنای واقعی برگزار کند.

در نگاه علی رضا شجاعی زند چرا این امر غلط است؟ به این دلیل که اعتماد به نفس کاذب این روزهای حکومت را از بین می برد و نه این که دمکراسی رایج در آن را تایید می کند. او به خوبی می داند که دمکراسی چیست و با جریان های فکری رایج در مملکت آشناست اما از روی این مورد که چرا این جریان ها در انتخابات پیش رو نماینده ایی ندارند، می پرد چرا که در بالا به آن اشاره شده که شجاعی زند نماینده قدرت جاری است و نه یک اندیشمند و فعال حوزه سیاسی.

با مرور موارد بالا روشن می گردد که قدرت چشم روشن بین ندارد و از دو چشم کور است. صداهایی می شنود اما به روی خودش نمی آورد و آنگونه فکر می کند که دلش می خواهد ( انقلاب کنید و قدرت را در دست بگیرید) و با چنین اوضاع و احوالی است که باید به کسانی چون شجاعی زند دوباره و دوباره یادآوری کرد: در کشورهای جهان سوم مردم انقلاب نمی کنند به سمت انقلاب توسط کسانی چون او سوق داده می شوند.

راه فرار از انقلاب پیش رو روشن است و گفتنش تکرار مکررات است اما بجاست که گفته شود: باید به هزینه هایی که یک کشور برای چرخش قدرت می تواند پرداخت کند فکر کرد و کم هزینه ترین آنها را انتخاب کرد چرا که تاریخ نشان داده است: حکومت ها با هر نامی آمده اند و رفته اند و ایران به جا مانده است. این که حکومتی بتواند کشوری آباد تحویل آیندگان بدهد و یا کشوری ویران انتخابی است که حاکمان می کنند و نه مردم.

۱۴۰۲ بهمن ۱۹, پنجشنبه

درباره عنوان ملی برای تیم فوتبال

 


جدل بر سر این موضوع که آیا این تیم که در جام ملت های آسیا در کشور قطر شرکت کرده است، ملی است یا خیر بالا گرفته است. این جدل پیش از این نیز در جام جهانی قطر شروع شده بود و آنقدر این موضوع حساس بود که در نهایت جمهوری اسلامی تعدادی تماشاگر را به قطر فرستاد تا تیم شرکت کننده را تشویق کنند چرا که مشخص بود بعد از اتفاقات جنبش ژینا و دیدار رئیس جمهور وقت، ابراهیم رئیسی با کارکنان و اعضای تیم فوتبال، عده ایی در ورزشگاه حاضر خواهند شد و طلبکار عکس العمل های انجام داده نشده توسط اعضای تیم فوتبال خواهند بود و به همین دلیل کسانی چون خانم بیکاز (because) را به قطر فرستاد تا اعاده حیثتی در مقابل دوربین ها از جمهوری اسلامی انجام بدهند که با آن طرز حرف زدن به انگلیسی و بیرون آمدن ویدیویی از آن خانم بیکاز حنای بی رنگ جمهوری اسلامی، بی رنگ تر شد.

حالا سوال این جاست که چگونه یک تیم، ملی می شود؟ بی گمان روشن است که یک تیم در جایی تبدیل به تیم ملی می شود که سیاست در ورزش دخالتی نداشته باشد و سیاستمداران از آبروی ورزشکاران برای جلب توجه و کسب محبوبیت استفاده ایی نکنند و از طرفی دیگر بازیکنان و اعضای یک تیم بتوانند آزادانه در ارتباط با هر چه که در اطرافشان اتفاق می افتد نظر بدهند نه به مانند آن تیم شرکت کننده در جام جهانی که اعضا و کارکنان آن بی هیچ واکنشی نسبت به آن چه در کشور جاری بود به بازی خود و گذراندن روزگار پرداختند و این در حالی بود که در ایران چند ماهی از شروع اعتراضات خیابانی می گذشت که موضوع آن حق پوشش اختیاری بود  و در آن اعتراضات بی شمار جوانانی کشته شدند و چه چشم هایی که با گلوله ساچمه ایی بینایی خود را از دست دادند.

یک تیم در هنگامی تبدیل به تیمی ملی می شود که هر یک از اعضای آن بدانند که دیده شدن توسط مردم یک کشور است که آن ها را تبدیل به نماینده یک کشور می کند و نه فقط صرف حضور در یک تورنمت بین المللی با سرود رسمی کشور.
آن چه یک بازیکن را تبدیل به بازیکن ملی می کند واکنش متقابل اوست. همانگونه که وقتی گل می زند و قهرمان می شود و یا شکست می خورد از سوی مردم کشورش مورد تشویق و یا همدردی واقع می شود، انتظار می رود که او نیز واکنش لازم و درخوری از خود نشان بدهد و الا آوردن مقادیری طلا به کشوری که خاکش طلاست، بردن زیره به کرمان است.
آن چیزی که از یک ورزشکار یک قهرمان ملی و مفتخر بودن به نمایندگی یک کشور را می سازد فاصله او با کانون قدرت است بخصوص در جوامعی مانند ایران که گردش قدرت در آن دمکراتیک نیست و از این رو کسانی که به کانون قدرت نزدیکند، نمایندگان قدرت جاری به حساب می آیند و نه نمایندگان مردم.

مردمی بودن یک ورزشکار از فاکتورهای بالا به خوبی روشن و هویداست و هر ورزشکاری می تواند در این ترازو وزن مردمی بودن خود را به دست آورد تا به آن چه که در خیال خود به دنبال آن می گردد، دست یابد چرا که همه انسان ها در انتهای کار می خواهند که به نیکی از آنان درتاریخ یاد کنند.

خطاب به آنان که در جام ملت های آسیا در سال 2024 در قطر تحت هر عنوانی شرکت کردند:

نام نیکو گر بماند زآدمی
به کزو ماند سرای زرنگار.
سعدی.

آرزویی به یکباره

 حالا که  دم انتخابات است، دم انتخابات هم که نباشد، دروغ و رویا که استخوان ندارد که در گلوی آدمی که ما ایرانیان در سال 1402 به بعد باشیم، گیر کند. پس می نویسم که: 

یعنی می شود که یک روز لب تاپ را باز کنم و اینرنت بدون فیلتر استفاده کنم؟!!!!!

آدم است و دَم است و هر دَم آرزویی.

۱۴۰۲ دی ۲۷, چهارشنبه

برسد به دست مهشید امیرشاهی

 

 در آوار خبرهای بد این روزها اما این آخر شبی کمی حالم خوب شد. اگر کسی بخواهد بداند باید بنویسم که دلیلش خواندن مقاله خانم مهشید امیر شاهی است. خیلی وقت بود که خبری از او نبود و در جایی نمی دیدم بنویسد که امروز یادداشت او را در سایت ایران لیبرال خواندم که عنوان آن: رابطه آمریکا و اسرائیل است. 

اوقاتش چقدر تلخ است خانم امیرشاهی در این یادداشت خدا می داند اما خدا هم می داند که دیدن یک یادداشت از او در آوار خبرهای بد و از آن بدتر استرس رسیدن خبرهای بدی که در راه است، کمی حالم را خوب کرد. 


۱۴۰۲ دی ۲۱, پنجشنبه

برسد به دست خانم رویا حشمتی

 خانم رویا حشمتی. 


با سلام. 

نامه شما را در شبکه های اجتماعی خواندم و بابت پست قبلی عذرخواهی می کنم. 

لقب مظلوم شایسته شما نیست. شما شایسته لقب شجاعت هستید.

۱۴۰۲ دی ۱۷, یکشنبه

مظلومیت اگر چهره داشت.

 

رویا حشمتی. 74 ضربه شلاق برای پوشیدن لباس دلخواه!!!! این ها را ایران در کجای تاریخ دل کباب شده اش جای خواهد داد. نمی دانم. می دانم اگر مظلومیت چهره ایی می داشت، شاید این شکلی بود.

رویا حشمتی

۱۴۰۲ آذر ۱۶, پنجشنبه


 صاحب این عکس امیر حسین مقصود لو اگر کمی آینده نگری می داشت و اگر کمی سواد می داشت که بتواند اوضاع را بررسی کند می فهمید که اگر چهار سال دیگر در این مملکت می ماند، امروز وزیر فرهنگ می شد. عجله کرد و آینده خودش را تباه کرد.
نمی دانم کدام ابلهی او را به دیدن سید رئیسی برده بود که مثلا نشان بدهد که سید رئیس جمهور، کثرت گراست. آن روزها همه از این ترفند استفاده می کردند. ناطق نوری سال 76 با علی پروین و منصور پور حیدری فقید عکس می انداخت. شایع شد که کروبی سال 84 با ساسی مانکن دیدار داشته است. ( شنیدم ولی ندیدم در جایی) سال 96 حسن روحانی نام شجریان را پس از اعتراضات 88 برد تا رای جمع کند و رای هم جمع کرد. آن روزها این ترفند می گرفت اما این روزها دیگر فایده و کاربردی ندارد. فایده ندارد چون دیگر کسی فریب این حرکت را نمی خورد. کارایی ندارد چون سیستم سیاسی حال حاضر دیگر صندوق رای و مشارکت حداکثری برایش اهمیتی ندارد و این مورد آخر را در انتخابات 1400 به روشنی نشان داد. نشان داد که 5 نفر پوششی را آورده است تا مقابل عبدالناصر همتی، رئیسی رای بیاورد که آورد و هر 5 نفر هم بنجل.

تتلو، صاحب و بنیانگذار ایسمِ تتلیست ها این روزها در قوه قضاییه ایران پرونده دار شده است و قرار است به زودی به عنوان بمبی خبری دادگاه او برگزار شود . تتلو، خروجی همین سیستم است. در غیاب مدیرانی فرهنگی که با فرهنگ آشنا باشند و بدانند که فِ فرهنگ را چگونه می نویسند، تتلو رشد و نمو پیدا کرد و بعد فکر کرد که آن ور آب هم خبری است و رفت و خودش را هر چه بیشتر و بیشتر از آدمیزادی به دور کرد. تتلو و امثال او محصول همین سیستم هستند وقتی که سازهای اصیل ایرانی و موسیقی اصیل ایرانی از سطح رسانه ها نه تنها به حاشیه رانده شد بلکه حذف شده است در آوار شبکه های اجتماعی آنچه تولید می شود، ابتذال فرهنگی است که خروجی آن تتلو ها و ساسی ها می شوند و آن قدر در نبود بزرگان موسیقی در سطح رسانه ها پیش می روند که توسط همان کسانی که موسیقی اصیل را حذف کرده اند، به عنوان خطری در پیش رو نشان داده می شوند.
صلای بازگشت به خویشتن باید زد. خویشتنی که در آن ادبیات فاخر و موسیقی اصیل ایرانی به سطح رسانه ها راه یابد و در آن ممنوعیتی از پوشش و نشان دادن سازها در کار نباشد. بازگشتی که در آن فردوسی و سعدی و.... دیگرانی در مدارس تدریس شوند و این تدریس از دبستان ها شروع شود و نه از دانشگاه ها و آن هم با حذف و از ریخت انداختن داستان ها. صلای بازگشتی باید به خود زد که در آن همه نوع فکری مجال رویش و پویش داشته باشد و جامعه خود به انتخاب خود دست به انتخاب بزند. جامعه، عقل دارد و نیازی ندارد که دیگری به جای او فکر کند و تصمیم بگیرد. روندی که 40 است ادامه دارد و اوضاع را چنین کرده است.

به هر حال امیدواری این نوشته بر این است که تیری باشد که بر هدف بنشیند، انشالله.

۱۴۰۲ آذر ۱۴, سه‌شنبه

برسد به دست همسر محترم شهردار نامحترم تهران در سال 1402

با سلام. 

امروز در آوار خبرها خواندم که گویا همسر شما ازدواج مجدد کرده اند. به راست و دروغ این خبر کاری ندارم اما آمدم برای شما که شاید این صفحه را روزی ببینید، بنویسم که : وقتی همسر شما در مناظره در مقابل آقای تاج زاده به راحتی خوردن ماست، دروغ می گوید و روز را شب و شب را روز نشان می دهد، چرا به شما دروغ نگوید؟!!!!! نمی تواند!!! صد البته که می تواند. کسی بتواند در مقابل دوربین و در مقابل حاضران به راحتی هرچه تمام تر دروغ بگوید!!! چرا به شما نگوید. 

از او پرسیدند که فرزندان شما در خارج چه می کنند؟ اول انکار کرد بعد یادش رفت که دارد دروغ می گوید، بعد گفت: برای کمک به انقلاب در خارج از ایران تحصیل می کنند!!!!!!!!!!!!!!!! کسی که یادش برود دارد دروغ می گوید( بچه هایش در خارج نیستند) و بعدش بیاید دروغ دیگری بگوید( کمک به انقلاب) چرا به شما دروغ نگوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به روایت میر شجاع درحصر: مملکت دچار این مشکل شده است که صاف به دوربین زل می زنند و دروغ می گویند.

خداوند این مملکت را از آفت دروغ و دروغگویان در امان نگه دارد. آمین.

 پی نوشت: عُقم می گیرد که بخواهم نام شهردار تهران در سال 1402 را به زبان بیاورم.

اختلاس آباد

 هر چه جلوتر می رود این کشتی توفان زده ایی که عنقریب به گِل خواهد نشست، خبر پشت خبر می آید که اختلاس شده است. مملکت نیست که، اختلاس آباد است. این ها بماند که گفته اند: کِش ندهید. کِش نداده اینقدر برده اند، کِش بدهند چقدر خواهند برد. 

هر چه جلوتر می رود به صحت مدعای کتاب جمال زاده به نام: خُلقیات ما ایرانیان بیشتر از پیش ایمان می آورم.

برسد به دست دکتر بیژن عبدالکریمی

با سلام. مناظره شما و آقای زیباکلام را دیدم. حقیقتش این است که من هم به مانند آقای زیبا کلام متوجه منظور شما نمی شوم. در نوشته ایی پیش از ای...