۱۴۰۲ اسفند ۳, پنجشنبه

درباره مناظره آقای حاتم قادری و علیرضا شجاعی زند

 مناظره آقایان حاتم قادری و علیرضا شجاعی زند حاوی یک نکته بود و آن نکته این است: منطق قدرت.
 
علیرضا شجاعی زند به عنوان نماینده قدرت حاکم در جلسه می گوید:  بیایید انقلاب کنید یعنی این که قدرت دست ماست و بیایید اگر می توانید آن را بگیرید.  این منطق نشان می دهد که او هیچ درکی نسبت به فلسفه مدرن سیاست که از طریق صندوق آرا  می گذرد ندارد و معتقد است جماعت مخالف باید به میدان بیایند و هزینه مطالباتشان را بدهند. یعنی انقلاب کنند و اگر توانستند قدرت حاکم را کنار بزنند و مدل حکومتی مورد علاقه خود را پایه گذاری کنند. در حالی که در جوامع مدرن قدرت دست به دست می شود، جوامعی استبدادی چون ایران امروز با منطق کسانی چون علیرضا شجاعی زند باید دوباره تاریخ را تکرار کند تا بشود آن چیزی مطلوب عموم مردم است.

شجاعی زند به حاتم قادری میگوید: این مخالفانی که او از آنان نام می برد کجایند؟ این سوال جوابی ساده دارد. یک صندق بگذارید برای رفراندوم اما مشخص است که در منطق قدرت جاری که شجاعی زند به عنوان نماینده آن در جلسه شرکت دارد این چنین کاری به شدت غلط است . چرا؟

سعید حجاریان در مقاله ایی با نام کلیک کلیک بنگ بنگ در سال های پایانی دهه هفتاد گفت: برگزاری رفراندوم توسط حکومت یعنی دمکراسی و این غلط در غلط است چرا که یک حکومت نمی تواند استبدادی باشد و رفراندوم به معنای واقعی برگزار کند.

در نگاه علی رضا شجاعی زند چرا این امر غلط است؟ به این دلیل که اعتماد به نفس کاذب این روزهای حکومت را از بین می برد و نه این که دمکراسی رایج در آن را تایید می کند. او به خوبی می داند که دمکراسی چیست و با جریان های فکری رایج در مملکت آشناست اما از روی این مورد که چرا این جریان ها در انتخابات پیش رو نماینده ایی ندارند، می پرد چرا که در بالا به آن اشاره شده که شجاعی زند نماینده قدرت جاری است و نه یک اندیشمند و فعال حوزه سیاسی.

با مرور موارد بالا روشن می گردد که قدرت چشم روشن بین ندارد و از دو چشم کور است. صداهایی می شنود اما به روی خودش نمی آورد و آنگونه فکر می کند که دلش می خواهد ( انقلاب کنید و قدرت را در دست بگیرید) و با چنین اوضاع و احوالی است که باید به کسانی چون شجاعی زند دوباره و دوباره یادآوری کرد: در کشورهای جهان سوم مردم انقلاب نمی کنند به سمت انقلاب توسط کسانی چون او سوق داده می شوند.

راه فرار از انقلاب پیش رو روشن است و گفتنش تکرار مکررات است اما بجاست که گفته شود: باید به هزینه هایی که یک کشور برای چرخش قدرت می تواند پرداخت کند فکر کرد و کم هزینه ترین آنها را انتخاب کرد چرا که تاریخ نشان داده است: حکومت ها با هر نامی آمده اند و رفته اند و ایران به جا مانده است. این که حکومتی بتواند کشوری آباد تحویل آیندگان بدهد و یا کشوری ویران انتخابی است که حاکمان می کنند و نه مردم.

۱۴۰۲ بهمن ۱۹, پنجشنبه

درباره عنوان ملی برای تیم فوتبال

 


جدل بر سر این موضوع که آیا این تیم که در جام ملت های آسیا در کشور قطر شرکت کرده است، ملی است یا خیر بالا گرفته است. این جدل پیش از این نیز در جام جهانی قطر شروع شده بود و آنقدر این موضوع حساس بود که در نهایت جمهوری اسلامی تعدادی تماشاگر را به قطر فرستاد تا تیم شرکت کننده را تشویق کنند چرا که مشخص بود بعد از اتفاقات جنبش ژینا و دیدار رئیس جمهور وقت، ابراهیم رئیسی با کارکنان و اعضای تیم فوتبال، عده ایی در ورزشگاه حاضر خواهند شد و طلبکار عکس العمل های انجام داده نشده توسط اعضای تیم فوتبال خواهند بود و به همین دلیل کسانی چون خانم بیکاز (because) را به قطر فرستاد تا اعاده حیثتی در مقابل دوربین ها از جمهوری اسلامی انجام بدهند که با آن طرز حرف زدن به انگلیسی و بیرون آمدن ویدیویی از آن خانم بیکاز حنای بی رنگ جمهوری اسلامی، بی رنگ تر شد.

حالا سوال این جاست که چگونه یک تیم، ملی می شود؟ بی گمان روشن است که یک تیم در جایی تبدیل به تیم ملی می شود که سیاست در ورزش دخالتی نداشته باشد و سیاستمداران از آبروی ورزشکاران برای جلب توجه و کسب محبوبیت استفاده ایی نکنند و از طرفی دیگر بازیکنان و اعضای یک تیم بتوانند آزادانه در ارتباط با هر چه که در اطرافشان اتفاق می افتد نظر بدهند نه به مانند آن تیم شرکت کننده در جام جهانی که اعضا و کارکنان آن بی هیچ واکنشی نسبت به آن چه در کشور جاری بود به بازی خود و گذراندن روزگار پرداختند و این در حالی بود که در ایران چند ماهی از شروع اعتراضات خیابانی می گذشت که موضوع آن حق پوشش اختیاری بود  و در آن اعتراضات بی شمار جوانانی کشته شدند و چه چشم هایی که با گلوله ساچمه ایی بینایی خود را از دست دادند.

یک تیم در هنگامی تبدیل به تیمی ملی می شود که هر یک از اعضای آن بدانند که دیده شدن توسط مردم یک کشور است که آن ها را تبدیل به نماینده یک کشور می کند و نه فقط صرف حضور در یک تورنمت بین المللی با سرود رسمی کشور.
آن چه یک بازیکن را تبدیل به بازیکن ملی می کند واکنش متقابل اوست. همانگونه که وقتی گل می زند و قهرمان می شود و یا شکست می خورد از سوی مردم کشورش مورد تشویق و یا همدردی واقع می شود، انتظار می رود که او نیز واکنش لازم و درخوری از خود نشان بدهد و الا آوردن مقادیری طلا به کشوری که خاکش طلاست، بردن زیره به کرمان است.
آن چیزی که از یک ورزشکار یک قهرمان ملی و مفتخر بودن به نمایندگی یک کشور را می سازد فاصله او با کانون قدرت است بخصوص در جوامعی مانند ایران که گردش قدرت در آن دمکراتیک نیست و از این رو کسانی که به کانون قدرت نزدیکند، نمایندگان قدرت جاری به حساب می آیند و نه نمایندگان مردم.

مردمی بودن یک ورزشکار از فاکتورهای بالا به خوبی روشن و هویداست و هر ورزشکاری می تواند در این ترازو وزن مردمی بودن خود را به دست آورد تا به آن چه که در خیال خود به دنبال آن می گردد، دست یابد چرا که همه انسان ها در انتهای کار می خواهند که به نیکی از آنان درتاریخ یاد کنند.

خطاب به آنان که در جام ملت های آسیا در سال 2024 در قطر تحت هر عنوانی شرکت کردند:

نام نیکو گر بماند زآدمی
به کزو ماند سرای زرنگار.
سعدی.

آرزویی به یکباره

 حالا که  دم انتخابات است، دم انتخابات هم که نباشد، دروغ و رویا که استخوان ندارد که در گلوی آدمی که ما ایرانیان در سال 1402 به بعد باشیم، گیر کند. پس می نویسم که: 

یعنی می شود که یک روز لب تاپ را باز کنم و اینرنت بدون فیلتر استفاده کنم؟!!!!!

آدم است و دَم است و هر دَم آرزویی.

پوزش- توضیح و ایراد وارده

 در وبلاگی از وبلاگ ستان فارسی دو نظر درباره یادداشتی در آن وبلاگ گذاشتم که گویا برخورنده یا بیهوده یا بی معنی بوده است که نویسنده آن وبلاگ ...