تمام بعد از ظهر
اشیا خندهشان گرفته از تاریکی
از دستهای خشک که حلقه حلقه اضافه میشوند
از آن درخت با شاخههای گشاد
و نور که چسبیده به عصایش
میپرسی
کجاست بهترین جای پنهان کردنِ چیزی
آنجا که صدات بینشانترین صداست
آنجا که حدس زدن خوشبختیات آسان نیست
و رودخانه که پر شده از شاش مسافران
جایی که مسحور افتادهای و دندانهات میشنوند
میشکنند و میریزند در حاشیهی آب
و کسی اشتباهی توی گوشات میزند و میگوید ببخشید
و راهش را کج میکند به سمت آب و واژگون میشود
آنجا که لم میدهی به قوهای شهربازی و از سرما جان میدهی
همانجا که کسانی خوابیدهاند
غلطیدهاند
پیشانی معشوق بوسیدهاند
گاییدهاند
زیر پلی بلند
که پر شده از شعرهای بیمصرف
که حملشان میکنی درآغوش دوستان دراز و کوتاهات
که جز قد و قواره شان هیچ به یاد نداری
چه من که تو را به آغوش فشردم
چه او که حشرهای را به پیشانی
چه آب
چه حوض
چه طبل
همه میدانیم
آنکه میرود درخت است
//////////////////
بعد از سال ها خواندن شعر در هیچ شعری که خارج از قالب های هجو و هزل باشد نخوانده ام شاعری شعرش آغشته به فحش و دور شدن از ادب روزمره ایی باشد که کسی با دیگران در حالت معمول و صفا صحبت می کند .
وارد شدن این گونه از کلمات در عمودی نویسی های یک مشت بی سواد تنها بی قواره کردن درخت تاریخ ادب پارسی است و نه تناور کردن آن . این میانه از عقل رضا قاسمی در عجبم که این نثر عمودی نویسی شده را تنها عنوان شعر در سایت خود منتشر کرده است و برای سوده نگین تاج پرونده ویژه تشکیل داده است .
عمودی نویسی این صرافان و خراجان حروف فارسی مایه خجالت است و اگر کسی بخواهد آن را بخواند در جمعی آیا می خواند ؟ جدای از راقم آن فحش بر ورقی سفید گمانم بر این است که کسی در این میانه نیست . در دفاتر شاعران بزرگی چون ابتهاج و کدکنی و نادرپور و ..... دیگرانی چون این بزرگان یک کلمه نیست که این گونه باشد و نویسنده آن کلمه اگر بهانه اش خشم و یا هر احساس دیگری باشد و بخواهد آن بهانه ها را بلند کند تا بر سر خواننده بزند ، باید همان کلمه را بر سر او کوبید .
اشیا خندهشان گرفته از تاریکی
از دستهای خشک که حلقه حلقه اضافه میشوند
از آن درخت با شاخههای گشاد
و نور که چسبیده به عصایش
میپرسی
کجاست بهترین جای پنهان کردنِ چیزی
آنجا که صدات بینشانترین صداست
آنجا که حدس زدن خوشبختیات آسان نیست
و رودخانه که پر شده از شاش مسافران
جایی که مسحور افتادهای و دندانهات میشنوند
میشکنند و میریزند در حاشیهی آب
و کسی اشتباهی توی گوشات میزند و میگوید ببخشید
و راهش را کج میکند به سمت آب و واژگون میشود
آنجا که لم میدهی به قوهای شهربازی و از سرما جان میدهی
همانجا که کسانی خوابیدهاند
غلطیدهاند
پیشانی معشوق بوسیدهاند
گاییدهاند
زیر پلی بلند
که پر شده از شعرهای بیمصرف
که حملشان میکنی درآغوش دوستان دراز و کوتاهات
که جز قد و قواره شان هیچ به یاد نداری
چه من که تو را به آغوش فشردم
چه او که حشرهای را به پیشانی
چه آب
چه حوض
چه طبل
همه میدانیم
آنکه میرود درخت است
//////////////////
بعد از سال ها خواندن شعر در هیچ شعری که خارج از قالب های هجو و هزل باشد نخوانده ام شاعری شعرش آغشته به فحش و دور شدن از ادب روزمره ایی باشد که کسی با دیگران در حالت معمول و صفا صحبت می کند .
وارد شدن این گونه از کلمات در عمودی نویسی های یک مشت بی سواد تنها بی قواره کردن درخت تاریخ ادب پارسی است و نه تناور کردن آن . این میانه از عقل رضا قاسمی در عجبم که این نثر عمودی نویسی شده را تنها عنوان شعر در سایت خود منتشر کرده است و برای سوده نگین تاج پرونده ویژه تشکیل داده است .
عمودی نویسی این صرافان و خراجان حروف فارسی مایه خجالت است و اگر کسی بخواهد آن را بخواند در جمعی آیا می خواند ؟ جدای از راقم آن فحش بر ورقی سفید گمانم بر این است که کسی در این میانه نیست . در دفاتر شاعران بزرگی چون ابتهاج و کدکنی و نادرپور و ..... دیگرانی چون این بزرگان یک کلمه نیست که این گونه باشد و نویسنده آن کلمه اگر بهانه اش خشم و یا هر احساس دیگری باشد و بخواهد آن بهانه ها را بلند کند تا بر سر خواننده بزند ، باید همان کلمه را بر سر او کوبید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر