خیلی وقت بود که به این صفحه سری نزده بودم . چیزی برای نوشتن در این جا نداشتم . یعنی بود اما چسناله های تکراری بود و اعصاب خراب کن . برای خودم و برای کسی که اگر این صفحه و این نوشته را بخواند و الا این روزها چی کسی هست که نداند که ایران در چه حالی به سر می برد و این داغ که بر دل این مردم است حالا حالاها دود از آن بلند خواهد شد و خاکستر آن قهرمانانی پرورش خواهد داد برای یک نسل و کیست که این ها را نداند و نخواهد که به دیگری بگوید اما این همه گفتن و نوشتن چه می شود ؟ چه می توان کرد ؟ این بود که ننوشتن آن ها را بر نوشتنشان ترجیح دادم . چیزی دیگر هم برای نوشتن که در خور باشد را پیدا نکردم . این روزها درگیر یک مسئله عشقی هم هستم که باید آن را به آخر آخر آخر برسانم تا بتوانم آن را حل کنم . در این مسئله نه جدلی برقرار است و نه قهری و نه آشتی کردنی . هر چه هست مقدار زیادی دلخوری است که آن را فردا درست خواهم کرد و فکرم را آزاد خواهم کرد و سر زندگی را در پیش خواهم گرفت . انشالله .
اشتراک در:
نظرات (Atom)
باز هم برسد به دست بیژن عبدالکریمی
در انتهای مناظره آقایان #بیژن_عبدالکریمی و #صادق_زیبا_کلام، عبدالکریمی به عادت پیشین خود، از روی سوالها مانند سوارکاری در میدان نبرد، می پر...
-
جناب آقای #مصطفی_#مهرآئین مصاحبه شما با برنامه جیوه را دیدم. کوتاه سخن این که در حکم فشارشکن هستید و نه کسی که آزادانه اندیشه خود را به زبا...
-
محمود احمدی نژاد در روزهایی که رئیس جمهور ایران بود یکبار خطاب به مخالفان خود که اروپاییان بودند و انرژی هسته ایی را حق مسلم ایران نمی دانس...