۱۳۹۸ دی ۶, جمعه

از سر بی حرفی

خیلی وقت بود که به این صفحه سری نزده بودم . چیزی برای نوشتن در این جا نداشتم . یعنی بود اما چسناله های تکراری بود و اعصاب خراب کن . برای خودم و برای کسی که اگر این صفحه و این نوشته را بخواند و الا این روزها چی کسی هست که نداند که ایران در چه حالی به سر می برد و این داغ که بر دل این مردم است حالا حالاها دود از آن بلند خواهد شد و خاکستر آن قهرمانانی پرورش خواهد داد برای یک نسل و کیست که  این ها را نداند و نخواهد که به دیگری بگوید اما این همه گفتن و نوشتن چه می شود ؟ چه می توان کرد ؟ این بود که ننوشتن آن ها را بر نوشتنشان ترجیح دادم . چیزی دیگر هم برای نوشتن که در خور باشد را پیدا نکردم . این روزها درگیر یک مسئله عشقی هم هستم که باید آن را به آخر آخر آخر برسانم تا بتوانم آن را حل کنم . در این مسئله نه جدلی برقرار است و نه قهری و نه آشتی کردنی . هر چه هست مقدار زیادی دلخوری است که آن را فردا درست خواهم کرد و فکرم را آزاد خواهم کرد و سر زندگی را در پیش خواهم گرفت . انشالله .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پوزش- توضیح و ایراد وارده

 در وبلاگی از وبلاگ ستان فارسی دو نظر درباره یادداشتی در آن وبلاگ گذاشتم که گویا برخورنده یا بیهوده یا بی معنی بوده است که نویسنده آن وبلاگ ...