۱۳۹۷ فروردین ۳۱, جمعه

در مورد رابطه

در مورد عشق همه می نویسند و همه گفته اند و به قول حافظ : کز هر زبان که می شنوم نامکرر است و ..... به قول جلال قس علهذا .... اما این ها عشق است و درباره عشق است . یعنی یک طرف رابطه مشخص است و خواننده می داند که نویسنده دارد برای کی و چی و حتی چه زمانی می نویسد اما من که می خواهم بنویسم به جد نمی توانم .

شعرهایم را که دوستانم می خوانند گاهی پرسیده اند که این خانم کیست و کجاست و .... وقتی به آنها می گویم : یک زن اساطیری است که در ذهنم روز و شب زندگی می کند یا می خندند یا مسخره می کنند و خیلی که خوب باشند برای لحظاتی به فکر فرو می روند .

خوب هم می دانم که آدم یا مرد یا یکی از طرفهای جنسی نمی تواند بدون آن یکی باشد الا مگر به ندرت . کسی مثل عموی دوستم که در شصت و پنج سالگی یک نفر را برایش صیغه کردند تا اورا جمع کند و به دو ماهی نکشید که فوت کرد . این را هم خوب می دانم .

اما وقتی صحبت از یک رابطه می شود به هیچ وجه نمی فهمم که طرف مقابلم کیست ، چه می گوید ، چرا می گوید ، چه می خواهد و ..... . یعنی در فحوای عامه وقتی کسی می خواهد با طرف مقابل رابطه ایی برقرار کند می گویند : به طرف مقابل نخ داده است و طرف هم نخ را گرفته است و اگر کار به سرانجام برسد به احتمال قوی طرفی که نخ را گرفته است آن را تبدیل به توپ کاموا کرده است اما من اگر کسی به من ، نخ که هیچی ، زنجیر لنگر اندازی کشتی هم بدهد ، نمی گیرم . یعنی می گیرم اما وقتی که طرف زیر ابرویش را برداشته است و یا مادر شده است .

این مشکل اساسی را نمی توانم حل کنم . آن قدر عاجز شده ام که در دانشگاه هم دانشجویانی که از من بیست یا بیشتر کوچکترند در تحیر این امر هستند .  این را چه جور باید حل کرد ؟

۲ نظر:

  1. حتما امتحانش كنيد ....گاهي وقتها خيلي خووووووبه :)

    پاسخحذف
  2. گاهی وقت ها ؟ :)))) گاهی هم جواب نمیده یعنی :)). چشم . بنا به فرموده سعیم را خواهم کرد.

    پاسخحذف

برسد به دست دکتر بیژن عبدالکریمی

با سلام. مناظره شما و آقای زیباکلام را دیدم. حقیقتش این است که من هم به مانند آقای زیبا کلام متوجه منظور شما نمی شوم. در نوشته ایی پیش از ای...